کامپیوتر خطم را با خود برد

دوستی دارم که سال‌هاست در کشوری خارجی زندگی می‌کند و با ای میل و این حرف‌ها میانه‌ای ندارد. سالی یکی دو بار نامه‌نگاری داریم. وقتی پاکت نامه را که پستچی جلوی در انداخته است می‌بینم، پیش از اینکه عینکم را بزنم و نوشته‌های روی آن را بخوانم، از شکل کلّی دستخط منظم و حروف ریزش می‌فهمم که نامه از اوست. این دستخط برایم چیزی است مثل چهره او، یا صدایش. بخشی از هویت اوست. و چیزی از روحیه منضبط و شخصیتِ کم‌گوی او به من می‌گوید. این دستخط برایم همچنین پیوند خورده است با خاطراتی از دوران در مدرسه که با او روی یک نیمکت می‌نشستیم. یک بار دفترهای دیکته‌مان را با هم عوض کردیم، من در دفتر او نوشتم و او در دفتر من. می‌خواستیم ببینیم واکنش معلم‌ سالخورده‌مان چیست و آیا متوجه می‌شود یا نه. معلم نه تنها متوجه شد بلکه با خطی که هنوز به یاد دارم ــ خطی با زاویه‌های نود درجه و جدّی و درشت ــ نوشت: “احمق جان، این دفتر تو نیست! دفتر فلانی است!” و عین این را در هم در دفتر او نوشت. همه این‌ها به آن دستخط مفهومی می‌دهد فراتر از زشتی و زیبایی. همان طور که با شنیدن صدای قدیمی ناگهان دنیایی از خاطره‌ها و چهره‌ها در ذهن آدم بیدار می‌شود، دستخط آدم‌ها حکایت‌ها از درونیات آن‌ها و خاطرات مشترک آدم‌ها با هم دارد. من به جرات نمی‌کنم نامه‌هایی را که به این دوستم می‌نویسم تایپ کنم. می‌دانم او هم نسبت به دستخط من احساسات مشابهی دارد و یک پرینت جملات تایپ شده روی ورق کاغذ آ-۴ تمیز لذت دریافت نامه‌ای از یک دوست قدیمی را از بین می‌برد.

امّا رواج کامپیوتر و نوشتن با کامپیوتر ناگزیر دستخط‌های‌مان را با خود خواهد بُرد. این اتفاقی است که تا حدود زیادی رخ داده است و با آمدن امکانات تازه‌ای که نوشتن با کامپیوتر را در همه شرایط را راحت‌تر می‌کنند، با بزرگ شدن نسلی که از بدو تولد با کامپیوتر اُخت بوده ، با افزایش عادت به نوشتن در شبکه‌های اجتماعی و ای‌میل و غیره، تا یکی دو نسل دیگر نوشتن با قلم روی کاغذ به تاریخ خواهد پیوست. آیا این گامی خواهد بود به سمت نابودی کیفیت‌های شخصی و فردی و یکسان‌سازی افزون‌تر یا پیشرفت‌های جدید تکنولوژی امکاناتی هم برای فردی‌سازی نگارش کامپیوتری به همراه خواهد آورد؟ مکانیکی شدن همواره این ترس را با خود به همراه دارد که شخصیت را از بین ببرد. زمانی که عکاسی تازه اختراع شده بود و بخصوص در زمینه پرتره‌ داشت جای نقاشی را می‌گرفت، کسی تصور نمی‌کرد که عکاسی به عنوان فرایندی مکانیکی بتواند در خدمت بیان هنری نیز قرار بگیرد. امّا در سال‌های بعد این اتفاق افتاد و همین وسیله مکانیکی توانست در خدمت بیان شخصی نیز قرار بگیرد. آیا با افزایش تعداد فونت (که بخصوص در زبان فارسی و بخصوص برای نگارش آنلاین تعدادشان بسیار اندک است) و حتی تدبیرهایی برای فونت‌سازی شخصی یا فونت‌سازی بر اساس دستنوشته افراد، یا امکان آسانِ نوشتن با فاصله سطر متنوع و در جاهای مختلف صفحه که اکنون تا حدودی هست امّا دشوار است، نوشته افراد مختلف روی کامپیوتر هم می‌تواند به نوعی مُهر شخصی‌شان را بر خود حمل کند.

فکر می‌کنم همه این‌ها امکان‌پذیر است، امّا در بهترین حالت‌ هم چیزی که به اندازه دستخط مهر نویسنده را با خود به همراه داشته باشد نخواهیم داشت. دستخط حتی شرایط روحی نویسنده را هم در خود منعکس می‌کند. در حالت عصبانی یک جور می‌نویسید، در حالت آرامش یک جور دیگر. فشار دست بر قلم، روی کاغذ خود را نشان می‌دهد و کارشناسان خط به دقت به شما خواهند گفت که استادانه‌ترین تقلید‌ها از خط یک نفر هم نمی‌توانند عین اصل باشند. امّا در تایپ کردن از میان الگوهای موجود انتخاب می‌کنیم. هرچه تعداد قلم‌هایی که می‌توانیم از میان‌شان انتخاب کنیم، شخصی‌سازی بیشتری اتفاق می‌افتد، امّا هرگز به ارتباط یکه و منحصر به فرود نویسنده و دستخط نخواهیم رسید. این آن چیزی است که از بین می‌رود و البته نباید نگران آن باشیم. در عوض، نگارش مکانیکی روشن‌تر و امکان خوانش اشتباه در آن کمتر است. نوشته تایپ شده راحت‌تر تکثیر می‌شود. راحت‌تر ارسال می‌شود. شاید همه این‌ها بیارزد به چیزی که از بین می‌رود. رابطه با خواننده بیش از آن که از طریق دستخط انجام گیرد از طریق معنای جمله‌ها صورت می‌گیرد. حضور واقعی و کنکرت نویسنده یک گام دیگر حذف می‌شود و علایم یکسان اجتماعی جایگزین آن می‌گردد. این امر شاید ارتباط منطقی را، به زیان وجه احساسی و عاطفی، آسان‌تر می‌سازد.

این را هم فراموش نکنیم که انسان‌ها همیشه دستخط نداشته‌اند. سواد عمومی پیشینه‌اش به یکی دو سده بیشتر نمی‌رسد. پیش از آن آدم‌های معدودی سواد نوشتن و در نتیجه دستخط داشتند. دستخط هم مانند بسیاری از پدیده‌ها دورانی داشته است. زمانی پیدا شده و زمانی (نه چندان دور) از میان می‌رود.

3 thoughts on “کامپیوتر خطم را با خود برد

  1. اما برای من حالا که دستخط نیست لحن نامه ها گویاست. هر دوستی یک طور شروع می کند یک طور تمام می کند. حتا همون عصبانی شدنهای میانه ی نامه هم اینبار به جای دستخط رفته است به لحن.

  2. سالها قبل دوستی داشتم که آرام و باهوش بود و خط بسیار خوبی داشت. از آن خطهایی که دوست داشتی دست خط کتاب اولت باشد، یک قراری باهم گذاشتیم که من نویسنده شوم و او نسخه دست خطی کتابم را مجددا بنویسد.
    سالها گذشت پسرک پرنده و دوست پرید به یک جای دور در اروپا و من خزیدم لابلای زندگی پیچیده و گرم شهری ام. حالا این روزها حتم دارم نه او همچنان دست خطش به همان خوبی مانده (زبان و کشور جدید حتما فارسی نویسی را از او دزدیده ) و نه من نویسنده شدم.
    پی نوشت: اینها را گفتم که بدانید نوشته تان عجیب قابل درک بود برایم
    پی نوشت:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *