آزاد ماتیان: شاعری که به زبانی کهن می‌نویسد

شما آزاد ماتیان را نمی‌شناسید. او فغان‌نامه گرگوار نوشته گرگور نارکاتسی، مهم‌ترین شاعر سده‌های میانه ارمنی را به فارسی ترجمه کرده و بخش اعظم دیوان حافظ و رباعیات خیام را به ارمنی برگردانده است. او شاعر است، سه دفتر شعر منتشر کرده و بهترین شعرهایش با کارهای خوب شاعران ایرانی برابری می‌کند. در سوربُن ادبیات تطبیقی خوانده و استاد کرسی زبان و ادبیات ارمنی دانشگاه اصفهان است. نقش فعالی در زندگی اجتماعی-سیاسی ارامنه جلفای اصفهان بازی کرده و طنزنویسی بی‌نظیر است. امّا شما او را نمی‌شناسید. چون آزاد ماتیان به ارمنی می‌نویسد. آزاد در هفتادسالگی گزیده اشعارش را منتشر کرده است. کتابی به نام نشانِ افتخار جهان. و همین طور کتابی به نام چارنتس کیست؟ درباره یقیشه چارنتس، مهمترین شاعر ارمنی سده بیستم. براستی برای خواننده ایرانی اهمیتی دارد آزاد ماتیان کیست یا چارنتس کیست؟

اینجاست که با نمونه‌ای شاخص از زبان به عنوان زندان سروکار داریم. زبان به طور طبیعی “زبان‌ها”ست. وقتی شما به یک زبان می‌نویسید، برای گویندگان زبان‌های دیگر نامفهومید، مگر به مدد ترجمه. البته در ترجمه چیزهایی از دست می‌رود. امّا به هر رو آشنایی ما با بسیاری از نوابغ ادبی از راه ترجمه است. و می‌توان پرسید آزاد ماتیان چرا ترجمه نشده است؟ چرا خودش کارهایش را به فارسی ترجمه نکرده است و چرا کسی به این فکر نیافتاده است آثار او را از زندان زبان آزاد کند؟

دو شعر از اشعار او را به فارسی ترجمه کرده ام که در همین سایت می توانید بخوانید: محبوب من و آواره.امّا گمانم مشکل آزاد ماتیان (اگر بتوان نامش را مشکل گذاشت) تنها مشکل ترجمه نیست. مشکل عدم تعلق است. حس عدم تعلق دربست و نامشروط به یک جا. به یک خاک. به یک زبان. آزاد به ارمنی می‌نویسد امّا نه بر خاکی که این زبان، زبان مردمانش است. ارمنی که زبان نوشتار اوست، او بر آن مسلط است و می‌تواند چنان که از شاعر انتظار می‌رود آن را مانند خمیری در دستش شکل دهد، ریشه در کتاب‌ها و سنت ادبی ارمنی دارد. و فارسی، زبانی که در کوچه و خیابان و اداره و رسانه‌های کشوری که او در آن عمری را سپری کرده است، آن زبانی نیست که او بتواند به آن شعر بسراید. این پارادوکس شاعری است که به زبانی شعر می‌سراید که‌ به قول خودش “مردمانی اندک به آن سخن می‌گویند”. می‌گوید:

به گویشی کهن می‌نویسم

که همواره جماعتی اندک بدان سخن گفته‌اند

اکنون اندک کسانی ‌ آن را می شناسند

و کسانی اندک‌تر بر فهم آن همت می‌ گمارند.

و ادامه می‌دهد:

نه راه گریز دارم، نه میلِ گریختن.

برای گریختن باید نزد خود بود.

برای گریختن باید چیزی از آن خود داشت.

من چیزی از آن خود نداشتم.

باید می‌داشتم.

باید خود آن را می تراشیدم، نقش می زدم‌، می‌نواختم.

امّا از چه؟

 گِل خود را از کدام آب و خاک باید می‌سرشتم؟

صخره‌سنگم  را از کدام کوهستان باید می‌بُریدم؟

رنگ‌هایم را از عصاره کدام گیاهان باید می‌آمیختم؟

سیم سازم را از روده کدام جاندار می‌تنیدم؟

پرده‌ام را از کدام کتان می‌باید می‌بافتم؟

و با این همه “آن چیز” خلق شده. آن کس که از اینجا رانده و از آنجا مانده است، در عین حال از این موقعیت ممتاز برخوردار است که هر دو سو را خوب ببیند. هم حافظ و خیام را بفهمد و هم نارگاتسی را و دریابد شباهت‌ها و تفاوت‌های این‌ها را و قوت و ضعف‌شان را. آزاد در عین عدم تعلق، از تجربه زنده برکنار نمانده است و از موقعیت دوزیستی خود بهره گرفته است برای خلق چیزی از آن خود.

و حیف که چنان که باید و شاید شناخته نیست.

وقتی می‌خواهی این شکاف را از میان برداری می‌بینی‌ آسان نیست. این روزها چند نفری از دوستان آزاد جمع شده‌ایم که هفتاد سالگی او و انتشار دو کتاب تازه‌اش را جشن بگیریم. نخست این فکر مطرح شد که آزاد را به ادب‌دوست فارسی‌زبان ایرانی نیز معرفی کنیم. بعد از خیرش گذشتیم. کمابیش بی‌معنی می‌نمود (دست کم بدون فراهم آوردن مقدمه‌ای که کار یک ماه و دو ماه نبود مانند ترجمه کتاب‌هایش به فارسی و…) درباره کتاب‌هایی که به ارمنی نوشته شده‌اند برای مخاطب فارسی‌زبان که نمی‌تواند آن‌ها را خوانده باشد یا بخواند، صحبت کنیم. پس از خیرش گذشتیم. امّا این فکر مرا رها نمی‌کند و هم اکنون درگیر ساختن فیلمی هستم درباره آزاد ماتیان که درباره “وضعیت آزاد ماتیانی” هم هست. درباره زبان و ترجمه و عدم تعلق و موقعیت چندفرهنگی و مهاجرت هم هست.

این را هم بگویم که تجربه اندک ترجمه شعرهای آزاد مرا به نتیجه دیگری هم رساند: این شعرها به نسبت راحت ترجمه می‌شوند. گویی تاثیرپذیری از شعر شاعرانی چون شاملو و سپهری و … در یک لایه بنیادین و در شیوه‌های بیان شعری و ژرف‌ساخت ادبی و زبانی، موجب شباهت‌هایی شده است که ترجمه را آسان می‌سازد.

One thought on “آزاد ماتیان: شاعری که به زبانی کهن می‌نویسد

  1. بارو بارن صافاریان
    راستش من خیلی وقت پیش[البته نسبت به سنم، شاید۵سال پیش]، روزگاری که تازه میخواستم هایرن یاد بگیرم، نخستین چیزهایی را که میخواندم این بود:”گریگور نارگاتسی، حافظ ارمنی!” اما وقتی کمی جستجو کردم، دیدم این گفتار انقدر هم درست نیست! حتی شاید خیلی از ارامنه هم او را نشناسند![اگرچه در مدرسه شعرهای او را خوانده باشند] چه برسد به اینکه فارسی زبانان ترجمه اشعار او را!
    البته ان روزها وقتی در سایت آقای باغداساریان لینک دانلودش را دیدم، باشوق فراوان دانلودش کردم! وانرا خواندم، البته خوب ایمان ومذهبی بودن گریگور شاید بر انگیزه من می‌افزود..!
    اما نکته‌ای که میخواهم بگویم آن است که من وقتی برای آشنایی بهتر با بوداییان یک دوست بودایی یافتم! متوجه شدم که دید انسانها که قبلا فکر میکردم از آسمان تا زمین میتواند فرق کند، به اندازه یک مقوله فرا کهکشانی نیز قابلیت تفاوت داشتن دارد!
    شاید ترجمه تنها هرچقدر هم که خوب باشد، هرچقدر به زبان مقصد ترجمه نزدیک باشد، باز نیاز دارد در کنار یک انسان‌شناسی فرهنگی یا حتی اسطوره‌شناسی و… باشد!
    مقوله دین ، فرهنگ و… در پذیرفتن ویا نپذیرفتن یک فرهنگ بسیار موثر است!
    نکته دیگر انکه دید مثبت ایرانیانی که ارامنه را میشناسند لزوما به کاوش بیشتر در مورد ایشان نمی‌انجامد؛ یک دلیلش شاید تنبلی باشد اما دلیل دیگر هم شاید عدم تمایل افراد به برقراری رابطه عمیقتر باشد، شاید به این فکر میکنند که “عیسی به دین خود، موسی به دین خود” خیال آدم را راحت میکند!
    نمیدانم…!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *