خوشحالم که باز برای صفحه آخر شرق مینویسم. عادت به نوشتن برای انتشار در این ستون که نزدیک یک سال و نیم ادامه داشت و با تعطیلی روزنامه قطع شد واقعه غمانگیزی بود و شروع مجدد آن موجب خوشحالی است. امّا این خوشحالی سبب دیگری هم دارد. با بسته شدن روزنامه من مطلبی نوشتم با عنوان “انتقادهایی بیموقع از روزنامه شرق” که نقدی بود بر شیوه اداره روزنامههایی مانند شرق و این که این روزنامههای در انتقاد از خود و حفظ رابطه هدفمند با نویسندگانشان ضعیفاند و انتقادات دیگر. سبب دوّم خوشحالیام این است که این انتقادات پایانی بر نوشتن من در روزنامه شرق نشد. از سوی من البته طبیعی بود که نشود، امّا اطمینان نداشتم مدیریت یا سردبیری روزنامه هم همین احساس را خواهد داشت. من اعتقاد ندارم اگر در نشریهای مینویسم باید همه چیزش را تائید کنم یا هیچ انتقادی به آن نداشته باشم. بزرگواری زمانی گفت آزادی یعنی آزادیِ مخالف. در مورد نقد میتوان گفت نقد یعنی نقدِ خود. همان طور که آزادی برای خود و هواداران و همفکران خود هنری نیست، نقد دیگران هم کاری ندارد. اگر براستی به نقد اعتقاد داریم، باید خود را نیز نقد کنیم. من فکر میکنم هر روزنامه و مجلهای برای نشان دادن اهمیتی که به نقد میدهد، اصلاً باید نقد خود را در صفحات خود تشویق کند و اگر توانست نقد از خود را چاپ کند و خللی در کارش وارد نشود، آن وقت است که میتوان گفت دستاوری داشته است در زمینه گسترش فضایی که در آن نقد و آزادی بیان ارزش قلمداد میشود.البته در پاسخ به این حرفها هم استدلالهایی وجود دارد. مهمترین این استدلالها این است که از این نقدها سوء استفاده میشود. الان وقتش نیست. در همان مورد بالا دوستانی میگفتند الان روزنامه بسته شده، چه وقت این حرفهاست. این حرفها دشمن شادکن است یا آب به آسیاب کسانی میریزد که نمیخواهند روزنامههایی مثل شرق منتشر شوند. معمولاً میگویند اگر مشکلی یا انتقادی دارید خصوصی بگویید، چرا علنیاش میکنید، بین خودمان حلّش میکنیم و غیره. این استدلال تماماً بیپایه نیست، و شفافیت مطلق و علنی کردن همه انتقادات خیالپردازانه و غیرواقعبینانه است. امّا تا آنجا که میتوان، باید دایره موضوعاتی را که میتوانند در فضای عمومی مورد نقد قرار بگیرند باز کرد. اگر استدلالهای بالا را قبول کنیم، نقد فیلم، به عنوان نمونه، چیزی بیمعنی میشود، بخصوص اگر فیلم به هر دلیل مورد غضب مراکز قدرت قرار گرفته باشد. میشود گفت اگر نقدی دارید به خود کارگردان بگویید. در حالی که نقد اساساً برای بیننده فیلم و برای فضای عمومی است. یا انتقاد از “خانه سینما” هم غیرقابل قبول میشود، چون “خانه سینما” زیر ضرب است. و این طوری انتقاد از “خانه سینما” میافتد دست کسانی که از بیخ و بن با سینما و خانهاش خصومت دارند. اگر خودمان خود را نقد نکنیم، دیگری این کار را میکند و دیگری با اهداف و اغراض دیگری این کار را میکند.
نقد فرهنگ نقدِ بینشهای رایج درباره مفهوم نقد هم هست. این که نقد چه اندازه ارزش است، حدّ و اندازهاش کجاست و وقتش کی است، جزئی از نظام ارزشی جامعه به شمار میروند. تعارف مثلاً دشمن نقد است. امّا در نقد هوشمندانه باید این را هم لحاظ کرد که داریم در جامعهای سخن میگوییم که تعارف در آن بسیار ریشهدار است.
نقد یک نهادِ جامعه مدرن است. مطبوعات جایی است که نقد باید در آن جاری باشد؛ نقدِ قدرت و نقدِ ارزشهای متداول محافل مخالف قدرت. نقدِ بیتعارف و بدون مماشات. نقدی که زاویههای بکری برای نگاه کردن به مسائل مبتلا به جامعه بگشاید. فشاری که بر منتقد وارد میآید به طور کلّی از دو سوست. از سوی قدرت و از سوی فرهنگ جاافتاده جامعه به طور کلّی. در هر یک از این زمینهها، هر اندازه بتوان خط قرمزها را پس زد، جامعه استوارتر و با اعتماد به نفستری خواهیم داشت. جامعهای که از طرح و بحث مسائلش نمیترسد و آن اندازه اعتماد به نفس دارد که گمان نبرد با سخن گفتن درباره این یا آن دشواری و این یا آن اعتقاد نادرست، ارکانش به هم میریزد.
روزنامه وظیفه دارد خوانندگانش را به نقد عادت دهد. آنها را عادت دهد درباره موضوعاتی که به شدّت به آن اعتقاد دارند بیندیشند و منتقد را به باد ناسزا نگیرند و به این جا و آن جا منتسب و به دسیسه و توطئه متهم نکنند. امیدوارم نوشتههای این ستون هم در این کار نقشی بازی کند.
Be the first to reply