کلاغ نوح: آزاد ماتیان

جشن آشتی‌کنانِ لب‌ها و فواره‌ها را انتظار می‌کشم

شب آشتی‌کنانِ آوازهای روحانی و صدای وزش باد را در شاخساران.

نسیمی را انتظار می‌کشم که بر گیسوان مخملی مِه دست نوازش بکشد

تا پوستم مور مور و تنم از لذّت گرم شود.

من نه حاجتی به نجات دارم، نه نیازی به گریختن

از این شهر نفرین شدهکه بر بام‌های خشتی گناه‌آلودش

تگرگی از آتش خواهد بارید.

به هر رو

سرم را بر خواهم گرداند

و به مجسمه‌ای نمکی بدل خواهم شد.

رحمتِ هیچ خدای بی‌رحمی نجاتم نخواهد داد.

من وصیت‌نامه نیایِ خویش نوح را تا انتها خوانده‌ام.

دریغا مرده‌ریگش برای من ضجه کودکانی است

که در سیلاب‌ها جان می‌بازند.

و از کبوتری که می‌باید باز گردد، هیچ نشانی نیست.

نه، من به نجات نیازی ندارم،

و نه به گریختن از این شهری که در شعله‌های آتش می‌سوزد.

من چشم انتظارِ مهربانیِ باران‌های نقره‌ای‌ام

در فصلِ لطیفِ مِه،

من چشم‌انتظار معصومیت کبوتری هستم که باز می‌گردد.

ترجمه: روبرت صافاریان

Be the first to reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *