روزنامه‌نگاری از راه دور

ده بیست سال پیش اگر به کسی می‌گفتی عضو هیأت تحریریه مجله‌ای هستی و ماهی یکی دو بار بیشتر به دفتر مجله سر نمی‌زنی، حرفت را باور نمی‌کرد. اما امروز کار از راه دور امری عادی است. آن هم نه فقط در مطبوعات. هرچند هنوز در همه مشاغل، امکان کار از راه دور به وجود نیامده است. یک ساختمان را نمی‌توان از راه دور ساخت. تولید اتوموبیل حتماً نیاز به حضور کارگران در کارخانه دارد. اما حتی در همین حوزه‌ها هم هر روز زمینه‌های انجام بخش بزرگ‌تری از کارها از راه دور فراهم می‌شود. انجام کارها از راه دور درک ما از مکان را دگرگون می‌کند. فاصله‌ جغرافیایی بی‌معنا می‌شود. برای ارسال یک ای میل یا فایل صوتی یا گفت‌وگو از طریق ایمو، یک خیابان آن‌طرف‌تر و هزاران کیلومتر دورتر، یکی هستند.

در روزنامه‌نگاری، مطلب را با تلفن یا ای میل سفارش می‌دهی، نوشته‌ی تمام شده را با ای میل یا تلگرام می‌فرستی، اگر فیلمی قرار باشد ببینی برایت پیک می‌کنند، اگر قرار است نظارتی بر صفحه‌آرایی داشته باشی فایل صفحه بسته شده را برایت می‌فرستند. حتی راجع به جزئیات و اصلاحات نوشته می‌شود با تلگرام یا برنامه مشابهی مذاکره کرد. اصولاً در آوردن یک مجله بدون دفتر و بدون این که اعضای تحریریه و نویسندگان همدیگر را ببینند، امری کاملاً شدنی است.

شدنی است، اما آیا مطلوب هم هست؟ کار از راه دور آیا وجه اجتماعی و کار تیمی را که از لذت‌های کارهایی مثل روزنامه‌نگاری از بین نمی‌برد؟ فقدان دیدارهای رودررو چگونه جبران می‌شود؟ در تماس‌های مجازی تنها درباره ضروری‌ترین چیزها صحبت و مذاکره می‌شود، در حالی که دیدارهای جمعی پر است از کارها و حرف‌های «اضافی» و «غیرضروری». اما همین چیزهای غیرضروری، به تته پته افتادن‌ها یا تسلط بر گفتار، نقل‌هایی که هر کس راجع به زندگی خصوصی‌اش می‌کند، دلایلی که برای دیر کردن‌هاش می‌آورد، میمیک چهره، اندازه ادب و نزاکت، رودبایستی‌ها و گستاخی‌ها، پر حرفی‌ها و کم حرفی‌ها، همه این‌ها هستند که شناخت آدم‌ها را از شخصیت یکدیگر شکل می‌دهند. و بر پایه همین شناخت‌ها است که ایده‌های جدید و بکر شکل می‌گیرند و آدم‌های مناسب برای پرورش این ایده‌ها پیدا می‌شوند.

دیگر این که جدایی محل کار از محل زندگی یکی از اختراعات مهم بشر است. وقتی در یک اتاق هم کار و هم زندگی می‌کنی، مرز بین این دو از میان می‌رود، در حالی که وقتی محل کار و زندگی جدا هستند، هر مکان هویتی متفاوت پیدا می‌کند، اداره با میز و صندلی‌هاش و قفسه‌ها و پرونده‌هایش گره می‌خورد به کار و خانه با تخت خوب و آشپزخانه و اسباب‌بازی بچه‌ها به زندگی خصوصی و خانوادگی.

خلاصه، شاکی بودم که چرا کار مطبوعاتی دارد خصلت جمعی خودش را از دست می‌دهد تا این که قرار شد هفته‌ای سه بار جلسه بگذاریم. تابستان بود. هوا گرم و برای رسیدن به جلسه بیشتر از یک ساعت در راه بودم. داخل تاکسی آفتاب درست می‌تابید روی سینه‌ام و عرق از سر و رویم جاری شده بود. در جلسه با دوستان خوش گذشت، اما کار زیادی در آن صورت نگرفت که نمی‌شد با تلفن یا ای میل انجامش داد. بعد از این که جلسه تمام شد، نیازی به ماندن بیشتر من در دفتر نبود. دو سه نفر کارکنان دایم دفتر هر که مشغول کار خودش شد و باقی به سرعت دفتر را ترک کردند برای رسیدگی به گرفتاری‌های دیگر زندگی‌شان. من هم ناچار از دفتر بیرون آمدم تا سفر یک ساعته‌ی دیگری را زیر آفتاب داغ تابستان تجربه کنم. خانه که رسیدم خسته و گرما‌زده بودم و یکی دو ساعت طول کشید تا به شرایط عادی برگردم برای ادامه کار. تکرار این تجربه سه بار در هفته از هر نظر غیرعاقلانه می‌آمد. وقتی تکنولوژی پیشرفت کرده و ارسال نوشته از راه دور هست، به زور نمی‌توان به روزهای خوش گذشته بازگشت. همین رفت‌وبرگشت طاقت‌فرسای دو سه ساعته کافی بود نظرم را درباره کار از راه دور تعدیل کند. درست است لذت آن حضور جمعی در تحریریه از بین رفته است، اما در عوض وقت کمتری صرف رفت‌وآمد می‌شود، در هزینه رفت‌وآمد صرفه‌جویی می‌شود و ترافیک احتمالاً با حذف یک سفر سر سوزنی بهتر می‌شود. تازه می‌توانی از وقتی که صرف جویی کرده‌ای برای مطالعه‌ی بیشتر و بهبود کیفیت کارت استفاده کنی. چیزهایی را از دست می‌دهی و چیزهایی به دست می‌آوری.

Be the first to reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *