فرهنگ نقد فیلم در پرونده یه حبه قند در ماهنامه فیلم

“پیام این فیلم چیست” آیا پرسش موجهی است؟
 پرونده‌ای چهل صفحه‌ای درباره فیلم یه حبه قند شامل شش نقد در جدیدترین شماره ماهنامه فیلم. خواندن نقدهای شش منتقد، و در میان آن‌ها نقد سردبیر ماهنامه هوشنگ گلمکانی، همه تحسین‌آمیز و همه در توصیف و تشریح لذّتی که نویسندگان از تماشای فیلم برده‌اند، و تقریباً به کلّی خالی از این پرسش که فیلم چه می‌گوید و نگاهش به مسائل جامعه امروز ما چیست، یا در یک کلام: “پیام فیلم چیست؟”، یکی از پرسش‌هایی را که مدّت‌هاست ذهنم را به خود مشغول کرده است بار دیگر با وضوح بیشتری مطرح نمود: اصلاً در نقد فیلم این پرسش موجهی است که “پیام فیلم چیست”؟

زمانی بود، که نقدهای سینمایی ما به اصطلاح مضمون‌محور بودند، یعنی بیشتر از این منظر نقد می‌شدند که چه می‌گویند و نظر منتقد درباره پیام فیلم چیست؟ که البته اگر نقد فیلمی به این پرسش محدود شود نقد فیلم نیست، بلکه بحثی است درباره حرف فیلم (یا آنچه منتقد گمان می‌کند حرف فیلم است). و امروز به جایی رسیده‌ایم که انگار اصلاً مهم نیست حرف فیلمساز یا فیلم چیست؟ انگار نه انگار که حتی فیلمساز اگر خود نداند، در سبک و ساختار روایی فیلمش، در شخصیت‌پردازی‌ها و میزانسن‌هایش، دارد پیامی را به ما منتقل می‌کند. حتی اگر آگاهانه این کار را نمی‌کند، جهان‌بینی‌اش ناخودآگاهانه در این ساختارها بازتاب پیدا می‌کند. و انگار نه انگار که مفهوم نقد این است که بتوانیم از اثر فاصله بگیریم و با نگاهی سرد (که البته منافاتی با لذت بردن‌مان از توانایی‌های فنی و هنری فیلمساز بخصوص در نخستین تماشای فیلم ندارد) به آن بنگریم.
نقدهای ماهنامه فیلم نمونه گویای نگاهی است که دارم درباره‌اش می‌کنم. این نقدها پُرَند از توصیف لذّتی که منتقدان از تماشای فیلم برده‌اند. به گمان من این گونه توصیف‌ها بخشی از نقد فیلم‌اند و منتقد حق دارد به این روش خواننده‌اش را به دیدن فیلم و پذیرفتن نظرش ترغیب کند. این نقدها همین طور حاوی تشریح مفصل شگردهای کارگردانی میرکریمی از جمله میزانسن‌های چند لایه و ظرافت‌های فیلم در شخصیت‌پردازی هستند. این هم البته بخشی از نقد فیلم است و نقد فیلم ما از این نظر نسبت به چند دهه پیش پیشرفت شایانی کرده است. آنچه در این نقدها غایب است تشریح حرفِ فیلمساز، آشکار کردنِ پیام فیلم که گاه با ظرافت پشتِ زیبایی‌های تکنیکی و لحظه‌های عاطفی پنهان شده است، و نقد این پیام است. این آن چیزی است که ظاهراً به آنجا رسیده‌ایم که گمان می‌بریم دیگر اهمیتی ندارد یا چندان اهمیتی ندارد. حتی منتقدی مانند جواد طوسی که مشهور است به اینکه در نقدهایش به حرف و موضع فیلمساز اهمیت زیادی می‌دهد، تنها در چند سطر اول نوشته‌اش اشاره‌ای کرده است به اینکه با مواضع میرکریمی مشکل دارد و بعد رفته است سراغ هنرهای فیلم در روایت و اجرا. کسی نیازی ندیده است این پرسش را مطرح کند که فیلم با همه زیبایی‌هایش درباره مسئله مهاجرت چه می‌گوید و چگونه تمایل به رفتن را سوء تفاهمی بیش نمی‌داند که سرانجام با باز شدن چشم قهرمان اصلی رفع می‌شود. که در پس ترسیم بل اپوکی (دوران زیبایی) که گلمکانی می‌گوید، دارد بر دلایل زیادی که برای رفتن وجود دارند سرپوش می‌گذارد، و به شکل بسیار ظریفی آن‌ها را که تصمیم به رفتن می‌گیرند، محکوم می‌کند. من نمی‌خواهم بگویم میرکریمی فیلم را ساخته است تا این کارها را بکند و این حرف‌ها را بزند، امّا آنچه در فیلم هست این را به من می‌گوید و من نمی‌توانم بدانم این پیام تا چه اندازه از نیت آگاهانه او می‌آید و تا چه اندازه از جهان‌بینی پس ذهنش که شاید خود نیز به آن آگاهی نداشته باشد. من در جایی دیگر (مجله ۲۴) درباره این فیلم نوشته‌ام و نمی‌خواهم اینجا فیلم را نقد کنم، اینجا می‌خواهم بگویم که به گمان من نقد فیلم باید به این پرسش‌ها بپردازد و گرنه تبدیل می‌شود به نقد فنی یا تن سپردن غیرانتقادی و انفعالی به شگردهای روایی و سبکی فیلم‌ها.
اشکال دیگری هم در این پرونده هست که به طور خاص به هوشنگ گلمکانی بر می‌گردد و آن چینشِ این همه نقد مثبت در کنار هم است. جابه‌جای این نقدها اشاره‌هایی هست به نظر مخالفانی که این یا آن ایراد را به فیلم گرفته‌اند. جا داشت یکی دو تا از آن نقدهای انتقادی نیز چاپ می‌شد تا تعادلی برقرار شود و مجموعه پرونده به شکل منصفانه‌تری دیدگاه‌های گوناگون را درباره پدیده فرهنگی یه حبه قند و سینمای میرکریمی منعکس کند.

Be the first to reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *