بورخس و آینده

مدینه فاضله مرد خسته
پیش می‌آید که کتابی سالیان دراز در کتابخانه‌تان افتاده، هر از گاهی آن را ورقی زده‌اید، امّا چنگی به دل‌تان نزده و رهایش کرده‌اید. امّا یک بار که سر حوصله یا به توصیه کسی بخش‌هایی از آن را می‌خوانید، ناگهان گنجی در آن می‌یابید که چشم‌تان را به روی دنیای جدیدی می‌گشاید. باغ گذرگاه‌های هزارپیچ نوشته خورخه لوئیس بورخس به ترجمه احمد میرعلایی، یکی از این کتاب‌ها بود تا اخیراً نقل قولی از بورخس درباره آمار، از داستانی به نام مدینه فاضله مرد خسته، مرا به دنیای مردی پرتاب کرد که طور دیگری می‌بیند و می‌اندیشد و بعد، همه داستان‌هایش را یک به یک بلعیدم، و در هریک چیزی یافتم بکر، هرچند نکات بسیاری در میان آن‌ها برایم مبهم ماند، امّا چه باک، که آن طور که خودش می‌گوید مهم بازخواندن است و بورخس از آن نویسندگانی که آثارش را می‌تواند بارها و بارها بازخواند.

و اکنون گوشه‌هایی از آینده‌ای که بورخس در داستان “مدینه فاضله مرد خسته” توصیف می‌کند:

” از لباس‌تان چنین پیداست که از قرنی دیگر می‌آیید. زبان‌های گوناگون مردمان گوناگون را خوش می‌آمد و حتی جنگ‌های گوناگون را. جهان باز به زبان لاتینی روی آورده است . کسانی از آن بیم دارند که مبادا باز انحطاط یابد و به فرانسه، لموزی و پاپیامنتو منقسم گردد، امّا خطری آنی در کار نیست”.

“… بیایید از واقعیات صحبت نکنیم. واقعیات دیگر برای هیچکس اهمیت ندارد. آنها فقط نقاط عطفی برای ابداع و استدلالند. در مدرسه‌ها به ما شک و هنر فراموش کردن می‌آموزند ــ از همه بالاتر فراموش کردن آنچه که شخصی و محلی است. … ما نه تاریخ داریم نه سنوات تاریخی. ما آمار هم نداریم. … من نمی‌توانم اسمم را به شما بگویم. من فقط فلانی خوانده می‌شوم”.


“هیچکس نمی‌تواند دو هزار کتاب بخواند. در چهار قرنی که زندگی کرده‌ام بیش از پانزده کتاب نخوانده‌ام. از آن گذشته، باز خواندن اهمیت دارد نه خواندن. چاپ ــ که امروز منسوخ شده است، زیرا گرایش به تکثیر متون گیج‌کننده شده بود ــ یکی از بدترین اختراعات رذیلانه انسان بود”.

“در گذشته عجیب من، این خرافه رواج داشت که هر روز، از بام تا شام، برخی اتفاقات رخ می‌داد که غافل بودن از آن‌ها مایه شرمندگی بود. سیاره زمین را اشباحی جمعی ــ انگلستان، برزیل، کنگوی سوئیس و بازار مشترک ــ پر کرده بودند. تقریباً هیچ کس چیزی از تاریخ مقدم بر آن اعیان افلاطونی نمی‌دانست، امّا البته تمام جزئیات را درباره آخرین کنگره متخصصان تعلیم و تربیت می‌دانستند با درباره تیرگی عن‌قریب روابط سیاسی. …این چیزها خوانده می‌شد تا فراموش شود، زیرا چند ساعت بعد، چیزهای بی‌اهمیت دیگر آن‌ها را تحت‌الشعاع قرار می‌داد”.

“آیا هنوز موز‌ها و کتابخانه‌ها پا بر جا هستند؟ نه. اگر به خاطر نوشتن مرثیه‌ها نبود سعی می‌کردیم گذشته را یکسر فراموش کنیم. اکنون نه مجالس یادبود و سالگرد هست، نه تندیس‌های مردان مرده. هر یک از ما باید دانش‌ها و نیازهای خود را به وجود بیاورد. هرکس باید برنارد شاو خود، برامس خود و ترنر خود باشد”.

مجموعه‌ای از افکار ارتجاعی یا واپس‌گرا. امّا از دگر سو، نگاهی بکر، با چشمان شُسته، به آنچه به عنوان بدیهیات به ما آموخته‌اند. این افکار اگر واپس‌گرایانه تلقی می‌شوند به این سبب است که ما تصوری از پیشرفت و ترقی و سیر تاریخی غایتمند و رو به پیش در ذهن داریم، غافل از اینکه همه جلوه‌های این پیشرفت می‌تواند به عنوان انحطاط نیز دیده شود. چاپ، گیج‌کنندگی تکثیر متون، آمار، غرق شدن در جزئیات، خبرسازی رسانه‌ای، … همه می‌تواند چون کارهایی غیرعقلانی انگاشته شود. نویسنده و اندیشمند بزرگ آن است که زاویه نگاه تازه‌ای به روی ما بگشاید و ما را به اندیشیدن در آنچه بدیهی می‌نماید وادارد.
آینده‌ای که بورخس ترسیم می‌کند، برخلاف آینده‌ای که در بیشتر فیلم‌های تخیلی می‌بینیم، نه آینده‌ای تکنولوژیک، بلکه آینده‌ای است که با بازگشت به بدویت و عقلانیت و حکمت درست زندگی کردن، به جای تقدیس کورکورانه پیشرفت در ابزارسازی، مشخص می‌شود. امّا از دنیای مدرن و بینش مدرن یک چیز در آن باقی مانده است و آن نگاه انتقادی است. شک کردن است. از این نظر آینده بورخس آینده‌ای کاملاً ارتجاعی نیست. بازگشت به دنیای قرون وسطایی ما قبل چاپ نیست که در آن شک کردن عملی کفرآمیز بود. برعکس در آینده بورخس در مدارس به دانش‌آموزان شک کردن و فراموش کردن می‌آموزند. بورخس در عقلانی بودن دنیای متکی بر کمّیات و جمع‌آوری بی‌تبعیض همه گونه اطلاعات تردید می‌کند و در داستانی کوتاه در چند صفحه بدیهیات ما را درباره جهان مدرن به چالش می‌خواند.

Be the first to reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *