فلانی بچه زرنگیه! بارکالله! عقلش خوب کار میکنه! حواسش جمعه! در یک کلام، وقتی میگوییم کسی زرنگه، نه تنها صفتی منفی برایش به کار نبردهایم، بلکه کلی هم ازش تعریف کردهایم. کسی که زرنگ نیست یا کمی پَخمه است، یا کمی تنبل. وبیشتر آدمها نمیخواهند به این صفتها مفتخر شوند. امّا حالا بگو فلانی داره زرنگی میکنه. با همین افزودن فعل کمکی ”کردن“، اوضاع به کلی فرق میکند. میگویی فلانی داره زرنگی میکنه! میگوید نه به خدا میشناسمش، بچه خوبیه، داری اشتباه میکنی! آدمی که بدش نمیآمد بگویند بچه زرنگیه، دوست نداره بگویند زرنگی میکنه. امّا مگر کار آدم زرنگ غیر از زرنگی کردنه؟ در زبان، بله. آدم قالتاق زرنگی میکنه. به این میگویند معجزه زبان. امّا حالا بیا و بگو فلانی داره زرنگبازی در میآره! کارکرد زبان محشره! با اضافه کردن یک واژه ”بازی“، بارهای مفهومی زیادی اضافه میشوند. حالا دیگر طرف نه تنها زرنگ است به معنی دغل، بلکه حناش هم دیگر پیش گوینده رنگی ندارد. یعنی دستش خوانده است. فکر میکند زرنگ است. ادای زرنگها را در میآورد. زرنگ و دغل دست کم میتواند باهوش باشد، در کارش خبره. امّا این فقط بازی زرنگها را بلده. میخواهد زرنگ باشد امّا نیست. غیر از بار منفی دغل بودن، یک عالمه تحقیر توی زرنگبازی هست.
زبان از این بازیهای غیرمنطقی زیاد دارد. سر به زیر بودن و سرافکنده بودن هر دو اشاره به تصویر آدمی دارند که سرش را پایین انداخته است. امّا در یک مورد به خاطر اینکه خجالتی است و زیاد اجتماعی نیست و سرش به کار خودش است، در مورد دیگر به خاطر اینکه کار خیلی بدی کرده است و شرمنده است. این دوّمی صفتی منفی است، در حالی که اوّلی بیشتر بار مثبت یا خنثی دارد. همان تصویر، بسته به اینکه با چه کلماتی بیان میشود، بر دو کیفیت متفاوت دلالت میکند.
تصویر آدمی که سرش را بالا گرفته است نیز همین طور است. آدم حواسپرت را سربههوا میگوییم و آدمی را که کارهای خوبی کرده و به آنها افتخار میکند، سربلند. سربلند تقریباً متضاد سرافکنده است، امّا سربههوا متضاد سربهزیر نیست.
در زبان منطق دودوتا چهارتای ریاضی کار نمیکند، هرچند اگر به تاریخچه این واژگان و زمان ساخته شدنشان نگاه کنیم، میتوانیم در برخی موارد دلیل این تغییرات را بفهمیم.
بسیاری از کلمات فارسی امروز که ریشه عربی دارند، در زبان ما به مفهومی متفاوت از زبان عربی به کار میروند. عربها به تولید میگویند اخراج، در حالی که معنی همین اخراج در فارسی به کلّی چیز دیگری است. (به اخراج چه میگویند، نمیدانم). جالب است که تولید هم ریشه عربی دارد. احتمالاً مسئله این گونه بوده است که وقتی کلمه پروداکشن فرنگی را خواستهاند به زبان بومی برگردانند، ایرانیها از ریشه ولد استفاده کردهاند و عربها از ریشه خرج. در این مورد، داستان تحول یک کلمه (یک ریشه) در دو جغرافیای متفاوت راههای متفاوتی را پیموده است.
برای من این تفاوتها بیش از هر چیز وجهی زیباییشناختی دارد. زبان زنده پر از ظرافتهایی از این دست است که شاعران و طنزنویسان و نویسندگان از آن بهرهها میگیرند. و همه اینها بدون برنامهریزی و خودجوش و توسط مردم یعنی متکلمان و نویسندگان یک زبان انجام میشود. شاید بتوان با تحقیق دریافت که اولین بار چه کسی واژه سرافکنده را به کار برده یا چرا عربها و فارسزبانان ریشه واحدی را برای برگردان معنی پروداکشن برنگزیدهاند، امّا اتفاقی که افتاده، افتاده و تولید و اخراج در دو زبان به مفهوم واحدی اطلاق میشوند.
عالی بود.
عالی! ممنونم بابت این نوشته خوب.
باسلام نوشته هایتان جالب است . فقط یک نکته به نظرم رسید ، شما که به این جور مسائل زبانی حساسید ، و دستی هم در ترجمه و ویراست دارید به نظرم برای اشاره به تفاوت دو چیز تعبیر “متفاوت با ” فارسی باشد و تعبیر ” متفاوت از ” گرته برداری از different from انگلیسی ست .