افسانه رفتگر یک میلیارد تومانی

این مطلب برای چاپ در روزنامه شرق نوشته شده است. نزدیک یک سال است که روزهای شنبه در صفحه آخر شرق در ستون ثابتی به نام “نقد فرهنگ” درباره مسائل فرهنگی جامعه می‌نویسم. این مطلب را هم برای چاپ در همین ستون نوشته بودم. دیشب آخر وقت اس ام اسی دریافت کردم از مسئول صفحه که مطلب “برای چاپ تائید نشده است”. مطلب را بخوانید. چیز سانسوری به مفهوم سیاسی در آن پیدا نمی‌کنید. مسئله‌ای است کاملاً اجتماعی و فرهنگی. نقدی است به افکار عمومی جامعه به طور کلی و به رسانه‌ها. این “عدم تائید” نمونه‌ای است نوع سانسوری که از سوی رسانه‌های به اصطلاح منتقد اعمال می‌شود

ماجرای رفتگر یک میلیارد تومانی بجنوردی را که شنیده‌اید. رفتگری اهل روستایی در اطراف بجنورد که در پایان کارش، حوالی صبح، کیفی را پیدا می‌کند که می‌گویند یک میلیارد تومان ارزش داشته است. بدون اینکه لحظه‌ای وسوسه شود، کیف را به مسئولش تحویل می‌دهد و سرانجام آن را به صاحبش برمی‌گردانند. بعد از اعلام خبر به مطبوعات، رفتگر یادشده به سمبل درستکاری و چند روزی، به یکی از تیترهای اصلی روزنامه‌ها بدل می‌شود. در تلویزیون خودمان او را نشان می‌دهند، از رادیو-تلویزیون چین با او مصاحبه می‌کنند و جلسات تقدیر از کار نیک او برگزار می‌شود. این مرد نیک روزگار به سرعت عنوانی هم پیدا می‌کند: رفتگر یک میلیارد تومانی.

امّا در این میان پرسش خیلی ساده‌ای وجود دارد، که کسی علاقه‌ای ندارد آن را طرح کند: توی کیفی که رفتگر بجنوردی پیدا کرده، واقعاً چه بوده است؟ همه متفق‌القول‌اند که مقداری طلا به ارزش پنج تا شش میلیون تومان. امّا دیگر چه؟ به نوشته روزنامه‌ها، علاوه بر طلا، سندهای ملکی بوده است (املاک تفکیکی یا مغازه)، دسته چک، و کارت‌های اعتباری …

کسی با اطلاعات اقتصادی اندک من نیز می‌داند که در دست داشتن سند ملکی به منزله مالکیت آن نیست، سند باید به نامت در دفاتر اسناد رسمی به نامت ثبت شود تا صاحب ملکی شوی. بنابراین، گم کردن سند ملک هرچند برای کسی که آن را گم کرده دردسر است، امّا برای یابنده سودی ندارد (مگر احتمالاً دریافت مژدگانی) و ساده‌لوحانه است که فکر کنیم می‌توان آن را به پول تبدیل کرد. این از اسناد. امّا دسته چک. حالا می‌گذریم از این سوال که چرا چند دسته چک و چرا همه مهر و امضا شده. امّا می‌دانیم که صاحب دسته چک مفقود شده می‌توان از بانک بخواهد که آن‌ها را پرداخت نکند. در دست داشتن دسته چک با چک‌های امضا شده هم آن را تبدیل به پول نمی‌کند. کارت‌های اعتباری چه؟ مگر با هر کارت اعتباری در یک روز بیش از دویست هزار تومان می‌توان برداشت کرد؟

حالا بیاییم خودمان را به جای رفتگر بجنوردی بگذاریم. بیایید یک لحظه حرف‌های روزنامه‌ها را باور نکنیم و فرض کنیم که او هم مانند هر آدم دیگری وقتی کیف را پیدا می‌کند یک نگاهی هم به محتویانش می‌اندازد. تکلیف طلاها معلوم است. اگر بنا را بر بدبینی بگذاریم، می‌توانیم بگوییم که رفتگر می‌تواند آن‌ها را بردارد و باقی کیف را هم دور بیاندازد. در مورد اسناد و مدارک، او نمی‌تواند بداند ارزش‌شان چقدر است. احتمالاً او هم می‌داند که آن‌ها را نمی‌توان به پول تبدیل کرد. املاک بالاخره در بجنوردند و همه می‌دانند صاحب‌شان کیست و همه می‌دانند که او، رفتگر روستایی، نمی‌تواند یک‌شبه مالک آن‌ها شده باشد. امّا دسته‌چک‌ها. برای نقد کردن دسته چک از آدم مدرک شناسایی می‌خواهند. تازه معلوم نیست در حساب‌ها چقدر پول باشد. تازه اگر پول کلانی به دست بیاورد، با پول‌ها چه کار بکند. یک رفتگر چطور باید یواش یواش ثروتش را رو کند. آدمی که هیچ وقت با پول کلان و چک و سند سروکار نداشته است، در هر گام می‌تواند اشتباه کند.

نمی‌خواهم بگویم رفتگر بجنوردی واقعاً همه این فکرها را کرده است. این را نمی‌توانیم بدانیم. امّا سازوکار بانکی و قوانین مالکیت و موقعیت اجتماعی اشخاص در جامعه چنان سامات یافته است که یافتن کیفی با محتویات یادشده ابداً موقعیتی طلایی برای پولدار شدن به حساب نمی‌آید. این موقعیت که رفتگری یک میلیون تومان پول پیدا کرده و حالا در برابر این دوراهی قرار گرفته است که یا یک‌شبه صاحب همه چیز شود و از فلاکت زندگی با حقوق ماهی پانصد هزار تومان خلاص شود یا با پیروی از حکم وجدان آن را به صاحبش برگرداند، از اساس موقعیتی ساختگی است. اگر جای این رفتگر ساده بجنوری شریرترین آدم‌ها هم بود، باز عاقلانه‌ترین کار این بود که کیف را به صاحبش برگرداند. به این ترتیب هم از اضطراب گیر افتادن در امان می‌ماند و هم می‌توانست روی دریافت مقداری مژدگانی و پاداش حساب کند.

حالا جامعه ــ روزنامه‌ها، مسئولین شهرداری، تلویزیون و داریوش مهرجویی، صاحب کیف و مهم‌تر از همه، خوانندگان روزنامه‌ها و مخاطبان رسانه‌ها ــ آیا این واقعیات ساده را نمی‌دانند؟ برساختنِ یک دو راهی دروغینی که یک راهش ثروت کلان است و راه دیگرش اخلاق و درستکاری، چه معنایی دارد؟ تفسیرهای گوناگونی می‌شود کرد. یک تفسیر این می‌تواند باشد که جامعه نیاز دارد باور کند که آدم‌های درستکاری که تنها و تنها بر اساس وجدان رفتار می‌کنند و یک میلیارد تومان و چشم‌انداز زندگی خوب و مرفه نمی‌تواند کوچک‌ترین خللی در اصول اخلاقی‌شان ایجاد کند، هنوز وجود دارند. پس اگر وجود هم نداشته باشند، آن‌ها را می‌سازد.

26 thoughts on “افسانه رفتگر یک میلیارد تومانی

  1. به طور قطع دیدگاه شما درست ترین دیدگاه ممکن هست والبته نکته‌ی قابل تامل دیگر اینکه به فرض اینکه یک فدامار و یک درستکار در مقابل ما قرار دارد و نه ارزش کیف مذکور که محتویات کیف ارزشی معادل یک میلیار داشته. به نظر شما حمل ده میلیارد ریال از تروت رایج آن هم در یک کیف و گم کردن همچین کیفی در بجنورد عجیب نیست جای تامل ندار؟ به نظر شما چند نفر میلیاردر را می‌توانیم پیدا کنیم که بگویند روزی این مقدار پول یا هر چیز ارزش داری را این گونه جابجا کرده اند

  2. واقعا چه نوشته به جایی. چیزی که یک آن از ذهن خیلی ها ممکن است بگذرد ولی در نطفه خفه شود به دلیل اینکه ذهن شان عادت نکرده است کمی عمیق تر شود مثل خود من. هر خواننده ای نوشته شما را تصدیق می کند و همین طور آنچه امین الدوله در کامنتش اضافه می کند اما اگر می خواهید بدانید چرا در روزنامه شرق چاپ نشده من احتمال می دهم به علت حضور این قسمت باشد: جامعه نیاز دارد باور کند که آدم‌های درستکاری که تنها و تنها بر اساس وجدان رفتار می‌کنند و یک میلیارد تومان و چشم‌انداز زندگی خوب و مرفه نمی‌تواند کوچک‌ترین خللی در اصول اخلاقی‌شان ایجاد کند، هنوز وجود دارند. پس اگر وجود هم نداشته باشند، آن‌ها را می‌سازد. اگر این قسمت را هم نمی نوشتید باز فرقی نمی کرد واضح بود که چیزی ساخته شده تا در تیتر روزنامه ها بگنجد. ممنون.

  3. چقد فکر کردین این رو نوشتین؟؟ واقعا براتون متاسفم.امثال شماها هستین که به جای تشویق معدود انسان های واقعی جامعه با این چرندیات بهشون توهین می کنین….نهایت اینکه همون سه چهار میلیون نقد رو که دیگه میتونست برداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی بیشتر از ۲۰۰ تومن مژدگانی بود که صاحب کیف بهش داد

    1. خانم یا آقای رها. یک اینکه این نوشته درباره یک فرد نیست، درباره کاری است که جامعه و بخصوص رسانه ها با یک رویداد می کنند. قبول کنید یک میلیاد کجا و پنج شش میلیون کجا؟ بعد هم بهتر است زیاد توی این حساب ها نرویم، چون اولاً در آن لحظه معلوم نبود پاداش چقدر خواهد بود و دیگر اینکه همان طور که احتمالاً می دانید در واقعیت هم به بیش از ده میلیون تومان رسیده است. البته به هر حال مسئله من نه تصمیم یا شخصیت به قول شما انسان های واقعی جامعه، بلکه افسانه سازی رسانه ها و افکار عمومی بوده است. شما هم وقتی می گویید نهایت ان سه چهار میلیون را می تونست برداره، یک جور قبول می کنید واقعیت به شدّت تحریف شده است.

    2. واقعا برای تو متاسفم که فکر میکنی مملکت با معدود انسانهای واقعی سالم خواهد شد.مرد حسابی مملکتی که از بالا تا پایینش دزده فکر میکنی با یک رفتگر یا ۱۰۰۰ رفتگر سالم(ترسو و کم عقل) اصلاح میشه ! سیستم باید درست باشه و ایرانی جماعت دست از شخصیت پروری و قهرمان سازی چه بدرست و چه به غلط دست بکشن.

      1. ناشناس عزیز من حرف از درست شدن جامعه با تعداد اندک زدم؟هرچند رمز درست شدن هر جامعه اینه هر کس از خودش شروع کنه اما ایران هر چی میشه مردم میگن ای بابا فلانی هم این کارو کرد شما خر اون رو بگیر چشم منم انجام نمیدم برای همینم ایران هیچ وقت درست نمیشه.پس من برای فکر شما متاسفم که فقط نشستی که بقیه درست شن.اونایی که شما اسم میبری هیچ وقت درست نمیشن خیالتون راحت.حتی تو بهترین کشور هم یه سری دزد و ادم شارلاتان اون بالا تو مقامات هست پس همه بگن خب فلانی دزده منم دزدی میکنم.خیلی استدلالتون خوشگل بود!!!!!بله جامعه به قهرمان پروری نیاز نداره اما افراد بخیل و حسود خیلی خطرناک تر هستن برای جامعه تا قهرمان پرورها !!!!

      2. ترسو و کم عقل تویی که همه رو دزد می بینی و اونایی هم که دزد نیستن از نظرت ترسو و کم عقلن

    3. ای کاش به جای آدم های راستگو و درستکاری که شما به اصرار از وجودشان حرف میزنید، اندکی انسان با تحمل نقد مخالف داشتیم…

  4. با اغلب چیزی که نوشتید موافقم، غیر از اون تفسیر روانکاوانه آخر. ولی اصلا موافق نیستم که این فرد نباید تقدیر و تشویق و مشوق مادی دریافت کند. مگر انسان های دیگری که این چیزها (تشویق و تقدیر) را دریافت می کنند، بر اساس یک اصول جهان شمول عدالت که به نیت افراد پاداش می دهد، چنین پاداش هایی دریافت می کنند؟ اگر خوب دقت کنید می بینید که ما خیلی از افراد را در زندگی مان بر اساس چیزهایی تحسین می کنیم که ژنتیکی یا محیطی بهشان داده شده است. در جهانی که افراد به خاطر زیبایی چهره شان تقدیر می شوند، به خاطر پسر فلانی بودن محترم داشته می شوند و …. حال این بنده خدا که حداقل یک عملی انجام داده، تشویق شود… چرا تو ناراحتی حالا؟

  5. نه هیچ تحریفی نشده. در رسانه ها هم نوشتن مدارک به ارزش یه میلیارد نه یه میلیارد پول نقد….چه جالب من نمیدونستم اشرار ایران اسلامی اینقد جنتملن شدن که اینجور کیفها رو دو دستی میبرن تحویل میدن چون تا جایی که دیدیم همون محتویات نقدش رو برمیدارن و اسناد رو هم سربه نیست می کنن.حقش بود با این میلیاردر هم ،همین کارو میکردن که دیگه براش داستان سرایی نکنین.خوبی به بعضی از ادما نیومده….کسی که ادم درستی باشه به پاداش فکر نمیکنه نویسنده این مطلبه که چرتکه برای همه چی انداخته و براحتی یه انسان رو بدون شناخت قضاوت کرده و حالا هم راحت میگه منظور ایشون نبودن بلکه کل جامعه و بحث قهرمان پروری ست.کجا اخه ازش قهرمان ساختن؟ هرچند وقتی در کشوری برای ۵۰ تومن پول ادم می کشن اینجور افراد صد در صد قهرمان به حساب میان.قبول ندارین؟

  6. جالب تر از همه این که در رسانه ها اعلام شد ۲۰۰۰۰۰ تومان مژدگانی دادند حضرت میلیاردر مردم از این همه سخاوت !!!!!!!

  7. آقای صافاریان
    من هم با افسانه زدایی از روایتهای رسانه‌ای و بیرون کشیدن و نشون دادن واقعیت از ملغمه‌ی راست و دروغ اونها کاملاً موافقم ولی نوشته‌ی شما یک اشکال اساسی داره (که بعضی‌ها هم بسیار بد اون رو در کامنتها نقد کردن و بنابراین منظور رو درست نرسوندن) اونهم اینکه شما بجای اینکه بیاید حقیقت رو بصورت عریان و تفکیک شده از حواشی و جوسازی‌های رسانه‌ها به مخاطب ارائه کنین، اومدین در مقام قضاوت اون آدم قرار گرفتین که بله این آدم همچین کار مهمی هم نکرده و اصولاً کار دیگه‌ای نمی‌تونسته بکنه. و به این شکل یک اتفاق رو که اهمیتش بجای «هزار»، «ده» بوده، به «صفر» تنزل دادین. در واقع کاری که در این نوشته شده در حد تناسب ریاضی قلب حقیقت بینهایت بزرگتری از قلب حقیقتی که در رسانه ‌ها اتفاق افتاده صورت داده (۱۰۰۰/۱۰ = ۱۰۰ مقدار بزرگنمایی رسانه در مقابل ۱۰/۰ = بی‌نهایت یعنی کوچکنمایی شما). در واقع این آدم کار مهمی کرده ولی حالا نه اونقدر که گفته و در اون اغراق شده.
    پس همون بهتر که بدون قضاوت و بی‌ارزش کردن کار اون آدم، فقط حقیقت امر مشخص و بدون اغراق به مخاطب عرضه می‌شد و مخاطب هم قطعاً با شعور و وجدان خودش به قضاوت درست می‌رسید.
    ببخشید اگر طولانی شد.

    1. بله حتماً. جایی که نوشته ام روستازاده بجنوردی اشاره به روستازاده گرگانی آن فیلم داشته است. امّا چون دو مورد اختلاق های قابل توجهی با هم دارند نخواستم مقایسه را فراتر ببرم.

  8. کامران شیردل فیلم مستندی با عنوان “آن شب که بارون اومد” درباره داستان دهقان فداکار دارد. اسطوره زدایی جالبی درباره کل داستان می کند. مثل فیلم “راشومون” کوروساوا که در آن در نهایت روایت های متناقض اصل داستان را زیرسوال می برند، شیردل هم نشان می دهد که واقعیت داستان دهقان فداکار بیشتر ساده انگاری با چاشنی قهرمان سازی است.

  9. بارو بارن صافاریان
    من با شما موافقم
    ضمن اینکه اعتقاد دارم پهلوان باید واقعا وجود داشته باشه وگرنه ایده‌آلها رو مجسم کردن و بعد هم رسانه‌ای کردنشون مثل تجویز ما لا یمکن و یا ما لا یتّفقه
    در مورد این آقا یا خانم رها هم باید بگم که اساسا بعضی می‌اندیشند چیزهایی باید باشند ولو به هر قیمتی…
    اصلا بحث بر سر چند میلیون ویا میلیارد و بجنورد وغیر بجنورد نیست…
    بحث بر سر یه عقیده است که میخواد تحمیل بشه ، حتی اگر نیت خوبی هم پشتش باشه!!! باز کار نادرستیه ، چراکه به قولی “اگه برای هزار تا کار اشتباه یه دلیل درست بیاری میشه هزار ویه اشتباه”
    ودر آخر اینکه چقدر زیبا گفت ظاهرا ابوسعید ابوالخیر که
    ای بی خبر سوختن و سوختنی
    عشق آمدنی بود نه آموختنی

  10. آن ها از این سوی بام افتاده اند و شما هم از آن سوی بام
    پنج و شش میلیون که جای خود را دارد حتی ۵۰-۱۰۰ هزار تومن هم در زندگی این آدم‌ها بسیار موثر است و بله، باور کنید یا نه، از روی بی عقلی و ترس باشد یا وجدان، هنوز وجود دارند آدم هایی که از این کارها می کنند و اگر تعدادشان این قدر کم شده، علاوه بر همه آن علت های دیگر یک دلیل بزرگش هم همین از بین رفتن ارزش‌هاست
    بله، هر جامعه ای به این ارزش‌ها و به پاس داشتن شان شدیدا محتاج است

  11. سلام، من همه واکنش ها و مطالبی را که در نشریات فارسی به ماجرای رفتگر بجنوردی منتشر شده نخوانده ام. همان چند تایی را که خوانده ام ( به استثنا متن آقای صافاریان) حول این محور دور می زدند که آقای ربانی ، رفتگر بجنوردی، “فداکاری” کرده است و از این حیث با دهقان فداکار قابل مقایسه است. گمان نمی کنم کسی شک داشته باشد که آقای ربانی با بازگردان کیف و محتویات آن کار درستی انجام داده است. احتمالا بعضی ها با من هم عقیده خواهند بود که باید از ایشان تقدیر می شد تا پیامی به جامعه داده شود که کار درست بی اجر نمی ماند (این که چند درصد کارهایی که در جامعه ما می شود درست است و مسئولینی که از ایشان تقدیر کرده اند خودشان چقدر حسابشان پاک است مساله دیگری است) . موضوعی که ذهن من را مشغول کرده، اما، این است: آیا هر کار درستی فداکاری است؟ مرز بین فداکاری و انجام وظیفه کجاست؟ پرسش دیگر این است: چرا جامعه ایران تا این حد به این موضوع توجه نشان داده است؟ پاسخ من به پرسش اول منفی است. پاسخ پرسش های دوم و سوم را هنوز نمی دانم.

  12. سلام آقای صفاریان عزیز،

    اتقان من از خوندن مطلب ا بالا لذت بردم؛. شاید لزومن نظر من با شما یکی نباشه والی شما واقعن به دور از هر گونه و قهرمان پروری رفتار آقای رفتگر رو تحلیل کردین
    من شخصان فکر میکنم که نا تنها برای رفتگر که از قشر درآمدی ه پایین هست، حتا برای افرادی که از قشر متوسط جامه هم هستند. یافتن حتا ۳ میلیون تومان هم ، به صورت باد آورده، میتونه وسوسه انگیز باشه… به نظر من کار رفتگر لزومن بی ارزش نبوده چون که به هرحال. ترجیح داده که کف اول به دست کسی برش که صاحبش هست، و مثلان ۳ میلیون واسش ارزش این رو نداشته که کسی رو از این همه دردسر خلاص نکنه. به هرحال این کار قشنگه …. والی حرف شما، اگه مخصوصن به نظر بنده مخاطب اصلیش رسانه و ون هایی که میخاستن این آقا رو به یک قهرمان فرا انسان تبدیل کونان باشه. عالی هست… در کل آقای صفاریان، ما همیشه به عنوان شاگرد شما از نگاه متفاوتی که شما به قضایا دارین یاد میگیریم،،، ممنون هستیم که وقتی رو صرف نوشتن این وبلاگ میکنید و و ما این فرست رو میدید که از دید گاه های متفاوت شما در مورد مسائل متفاوت بهر مند بشیم

  13. اقای صافاریان عزیز سلام. من کاری به این مطلب ندارم. من کلا با شیوه نگارش بی رودربایستی و صاف و پوست کنده شما حال می کنم. یاد می اید وقتی همه برای گلدن گلوب اصغر فرهادی هورا می کشیدند شما با کمال شجاعت (نمی خواهم بگویم جسارت) در شرق نوشتید خیلی هم ذوق زده نشویم. آن روز یکی از دوستانم وقتی مطلب شما را خواند کلی شاکی شد که این اقا چه می گوید؟! این حرف ها چیست! گفتم شما با تیپ نوشته های این جناب صافاریان زیاد آشنا نیستید. ایشان با کسی تعارف ندارد و حتی اینقدر در هویس صاف و پوست کنده حرف هایش را بیان کرده که صدای بعضی از دوستان را در اورده. برایش ماجرای ۸۰ سالگی آلیک و دیدگاه شما در شرق را تعریف کردم و حتی بعدا انتقاد شما از پیمان را هم نشانش دادم. تازه ماجراهای شما و انتقاد از داشناکسیون را برایش نگفتم. ترسیدم طرف هنگ کنه ! با همین چند جمله هم دوست ما دو ریالی اش افتاده است. ولی بدون تعارف اگر کسی با شیوه بی رودربایستی مطالب شما آشنا نباشد ممکن است در مواجه اولیه با آن کمی جا بخورد. به نظرم همین حسن کارشماست.

  14. یه جاهایی حق باشمابود که نمیشه بااسناد ملکی پول ساخت ولی میتوانست طلاها را بفروشد درسته ؟

  15. سلام
    یه مطلب اساسی اینه که آِن قهرمانی که در رسانه ها میسازن یعنی همون قهرمانی که اسطوره میشه و داستانهایشان بر سر زبانها می افتد این جوری هستند؟
    این بنده خدا یه کار خوبی کرده و مورد تقدیر قرار گرفته اما فکر نمیکنین به هیج وجه کسی نه قصد قهرمان سازی را داشته نه امکان این کار هست.قهرمان در آن داستانهایی که برای مردم لازم است و از قدیم در داستانها و قصه ها سینه به سینه گشته آن قهرمانی است که تقریبا هیج عیب و نقصی نداشته این است که به عنوان الگو معرفی میشود.
    لطفا در تعریف قهرمان در داستانها و کهن الگوها من را هم یاری کنید اگر درست میگویم که شما بسیار بسیارخلط مبحث کرد ه اید و اگر نه حق داشته اند که چاپش نکنند.

    1. دوست عزیز مثل این که اصلاً نوشته را نخوانده اید. این بنده خدا به قول شما کار دیگری نمی توانست بکند و در نوشته با حزئیات توضیح داده شده که آن مبلغ کلانی که گویا او از آن گذشته واقعیت ندارد. اگر داشت که اصلاً دیگر بحثی نبود. اگر ایرادی به نوشته دارید باید نشان دهید که استدلالهای آن غلط است. شمار فرض را بر این گذاشته اید که “این بنده خدا یه کار خوبی کرده” و بر اساس آن صحبت کرده اید. بحث اصلاً این است آن کاری که او کرده و آن چه در رسانه ها از آن ساخته اند زمین تا آسمان فرق دارد.

  16. نقد درستی بود. گرچه در این ماجرا رسانه‌ها بیشتر مقصرند تا رفته‌گر. مانند ماجرای فیلم تکخال در حفره ساخته بیلی وایلدر که یک روزنامه‌نگار کلاش از گیر افتادن یک آدم طمعکار برای یافتن گنج در یک معدن قدیمی چنان داستانی می‌سازد که یک کارناوال بیرون حفره راه می‌افتد و روزنامه‌نگار با بازی خوب کرک داگلاس، قصد دارد گزارش روزانه این زنده‌ به گور شدن را که خود ترتیب طولانی شدن آنرا داده به مبلغی گزاف به روزنامه سابق خود بفروشد.
    اگر رفته‌گر این ماجرا محتویات کیف را ندیده باشد، در واقع یک کیف را به صاحبش برگردانده. اما اگر از محتویات آن باخبر بوده غیر از چند میلیون تومان طلا که بدون کاغذ خرید قابل فروش نیست و احتمالا پیدا کردن مالخر و ریسک دستگیر شدن بعنوان دزد هم بالا بوده، پس منطقی ترین راه درست این بوده که کیف را به صاحبش پس بدهد و قطعا از مژدگانی خوبی هم نفی ببرد. البته اگر من هم بودم همین کار را میکردم ولی وسوسه پس دادن یک کیف محتوی یک میلیارد تومان پول نقد داستان دیگری است.
    * فیلم مستند « اونشب که بارون اومد » ساخته کامران شیردل به ماجرای پسری دانش‌آموز در گرگان که به تقلید از دهقان فداکار قطاری را نجات داده و حواشی آن ماجرا که ثابت میکند حقیقت ماجرا چیز دیگری بوده و دانش آموز گرگانی نقش خیلی کمی یا اصلا نقشی در آن ماجرا نداشته و توسط رسانه‌ها این داستان شاخ و برگ پیدا کرده، می‌پردازد. البته این فیلم به ماجرای دهقان فداکار (ریزعلی خواجوی) که در آذربایجان رخ داده و واقعی هم بوده ربطی ندارد.

  17. دیدن فیلم کمی تا قسمتی مستند «اون شب که بارون اومد» رو به همه علاقمندان این بحث توصیه میکنم‌، فکر کنم تو یوتیوب هم پیدا بشه.

  18. با سلام بنده بعد از مسافر کشی(البته از مسیر کار تا منزل) هنگام پیاده شدن متوجه یک کیفه جامانده از یکی از مسافرین شدم(کیف زنانه) بعد از نگاه کردن داخل کیف مقداری طلا پیدا کردم برآوردم چیزی حول و هوه ۳ تا ۴ ملیون تومن بود ولی با خودم فکر کردم وقتی برگه ی خرید ندارم اگه به یه طلا فروشی برم زنگ بزنه کلانتری وصلم کنن به یه پرونده ی دزدی چه میشود؟به خدا فکر کردم به اون دنیا هم فک کردم به پول حرومم فک کردم ولی میتونستم بشینم با خدا صحبت کنم بعدا جبران میکنم ولی احتمال خطر جلومو گرفت و از طریق دفتر تلفنی که تو کیف بود پس دادم به صاحبش دوستمون کاملا درست میگه به نظر من اصلا وسوسه نشدن عجیبه

پاسخ دادن به مرتضی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *