معرفی مجموعه شعر «به غوغای باران»

تولد در روستایی در ازنای لرستان در یک خانواده‌ی پرجمعیت ارمنی در سال ۱۳۲۱ شمسی. بعد اراک، بعد تهران. تحصیل هنر، مشارکت در گروه شاعران نوجوی گروه ادبی «نُر اِج» (nor ej ، «صفحه‌ی نو»)، تدریس در دانشکده‌ی هنرهای زیبا، نقاشی، مهاجرت به نیویورک. نمایش آثار در گالری‌های معتبر جهان. بعد ارمنستان و مشارکت در بنیانگذاری مرکزی برای گسترش هنر نو و تجربی. زندگی در ایروان و نیویورک. و اینک ترجمه‌ی شعرهای دهه‌ی هشتاد میلادی و پیش‌تر از آن به زبان فارسی.

هیزم‌شکن و مرگ

زنده باشین بچه‌ها! اما مثل ما زنده نباشین! این‌ها آخرین جملات یکی از داستان‌های کتاب ارمنی‌مان بود: بچه‌ها در مجلس عروسی یا عزایی (درست یادم نیست کدام یک) چند نفری شعری دکلمه می‌کنند و آخرش آدم بزرگ‌ها تشویق‌شان می‌کنند و «تامادا» با قیافه‌ی جدی سبیل‌هایش را تاب می‌دهد و این دو جمله را می‌گوید که البته به ارمنی خیلی موزون‌تر و قشنگ‌تر است از ترجمه‌ای که من کرده‌ام. اعتراف می‌کنم که آن موقع معنی این […]

نگاهی به کتاب «هویت» نوشته‌ی فرانسیس فوکویاما

تجربه‌ی زیسته چیست؟ «تجربه‌ی زیسته» اصطلاحی است که در بحث‌های محافل روشنفکری ما زیاد به کار می‌رود. خودم چند سال پیش مقاله‌ای نوشتم با این عنوان: «آیافیلمساز مرد می‌تواند فیلم زنانه بسازد؟» پاسخ من در آن نوشته این بود که فیلمساز مرد چون مثل زن نزیسته است نمی‌تواند به خوبی او دنیای زنان را مجسم سازد و آن دنیا را بیان کند. در بحث‌هایی که با دوستان در این باره داشتم اما به این جا […]

یادداشتی بر نمایشگاه آثار طراح و کاریکاتوریست ایرانی-ارمنی آراپیک باغداساریان (۱۳۱۸-۱۳۶۴)

ایرانی، ارمنی، جهان‌وطن در اسفندماه سال گذشته (۲۹ بهمن تا ۱۰ اسفند) نمایشگاهی از آثار طراح و کاریکاتوریست ارمنی-ایرانی آراپیک باغداساریان (۱۳۱۸-۱۳۶۴) در گالری آ تهران برگزار شد. باغداساریان هنرمندی بود که امروز شاید کمتر شناخته شده باشد، اما در سال‌های دهه ۱۳۵۶ شمسی طراحی شناخته‌شده بود و با شاخص‌ترین هنرمندان این دوره کار می‌کرد. او در ۴۶ سالگی بعد از طی یک دوره بیماری سخت در تهران درگذشت. توجه به آثار او از این […]

سفر به سنت استپانوس

با دوست بهانه‌گیرم ــ همان که با سینما رفتن در مال میانه‌ خوبی ندارد و نگران گسترش ذخیره اطلاعات‌مان در ابرهاست و … ــ و دوستان دیگر به سفر به کلیسای سنت استپانوس در نزدیکی جلفا کنار رود ارس رفته بودیم. ده بیست سال اخیر جاده‌ آسفالته‌ای تا نزدیکی کلیسا می‌رود. در نزدیکی کلیسا برای خوردن چای و تنقلات در سایه درختان میز و صندلی چیده‌اند و کلیسا موزه‌ای و محلی برای خرید سوغاتی و […]