تمثیل کِرم و وطن

می‌گویند کرمی با بچه‌‌اش در میان گَند و گُه زندگی می‌کردند. روزی پدر و پسر هن هن کنان از میان گندوگه بیرون می‌آیند. کرم آسمان آبی و ساحل زیبای دریا را به کرمکش نشان می‌دهد و می‌گوید: فرزندم این آسمان است، آن که در وسط پهنه آبی می‌درخشد خورشید است و آن آب‌ بی‌انتها دریاست. کرمک در حالی که هوای باطراوت صبحگاهی را به درون شش‌هایش فرو می‌کشد، منطقی‌ترین پرسش ممکن از پدرش می‌پرسد: پدر، وقتی آسمان و دریایی به این زیبایی هست، چرا ما توی این کثافت زندگی می‌کنیم، برویم ما هم در ساحل دریا زندگی کنی. پدر فیلسوفانه سر تکان می‌دهد و چنین پاسخ می‌گوید: فرزندم، مفهوم “وطن” را از یاد نبر!

این لطیفه یا حکایت کوتاه انگشت بر یکی از پیچیده‌ترین پارادوکس‌های بشری می‌گذارد. طنزی است تلخ که بی‌رحمانه و به سادگی مفهوم وطن را نقد می‌کند، و در عین حال به این واقعیت اشاره می‌کند، که این مفهوم، با همه غرابتش، هست و عمل می‌کند و بسیاری از ما به گند و گه عادت کرده‌ایم، کسانی را که سودای زندگی در ساحل زیبا و هوای باطراوت و زیر آسمان آبی را دارند محکوم می‌کنیم و راه حل را در ماندن جست و جو می‌کنیم.

2 thoughts on “تمثیل کِرم و وطن

  1. “حب الوطن من الایمان” نمیدونم کدوم آخوند بی پدر مادر و یا کدوم مکلای بلاتکلیف برای اولین بار این اصطلاح را اختراع کرد و شیوع داد. . بی پدر! ظاهرش هم شبیه آیه قران کرده(اینکه عربیه). ولی من که تا بحال چیزی به مضمون وطن در قران ندیدم.
    راستش روبرت عزیز. اون کرمه هم گول همون ملا و مکلا رو خورده. والا وطن همونجایی هست که بتونی انسان باشی و انسانی رفتار کنی و انسان بمونی. حالا شاید کنار سی و سه پل باشه(برای پروفسور پوپ مرحوم و همسر باوفاش) و یا دهها کوهنوردی که پای اورست زیر خاکن و یا تبریز باشه برای باسکرویل جوان آمریکایی در دوران مشروطه. انسان بودن به وطن پرستی ارجهیت داره.

  2. سلام
    بی‌ منطق‌ترین “آنالوجی” بود که تا به حل خواند یا شنیده بودم.”ما” بخش عظیمی‌ از وطن رو میسازیم. من مهاجرت کردم ولی‌ هرگز به وطنم با این چشم نگاه نمیکنم.

    من از گلستانی آمده‌ا‌م که مدت زمانیست هرس نشده است.

    با احترام “هموطن”.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *