آلبرت کوچاریان چه می‌گفت و چه کرد

از مرگ آلبرت کوچاریان نماینده مجمع ارامنه تهران یک سال گذشت

یک سال پیش آلبرت کوچاریان چشم از جهان فرو بست. امسال در مراسم سال او حاضر و با شنیدن نطق های کلیشه ای سخنرانان که درباره هر کس می شد ایراد کرد، پی بردم که ارزش و معنای واقعی کار او فراموش خواهد شد. امّا آلبرت کوچاریان نگاه ویژه ای به مسائل جامعه ارامنه داشت که در خدّ خودش بدیع بود و نیازمند بررسی و تدوین. این مقاله که یک سال پیش به هنگام مرگ او نوشته و در دوهفته نامه هویس چاپ شده کوششی است برای معرفی آلبرت کوچاریان واقعی آن طور که من او را می شناختم.    روبرت صافاریان

روز چهارشنبه ۱۷ مهر جامعه ارامنه ایران یکی از صادق‌ترین و روشنفکرترین خدمتگزاران خود را از دست داد. آلبرت کوچاریان، عضو مجمع نمایندگان ارامنه تهران، در سن چهل‌وهفت‌سالگی، بعد از یک دوره طولانی مبارزه با بیماری، از دنیا رفت و بستگان، دوستان، همفکران خود را در غم فقدان جانکاهش باقی گذاشت. در مراسم خاکسپاری او که روز یکشنبه ۲۱ مهر انجام گرفت، اسقف اعظم ارامنه سپوه سرکیسیان، نماینده ارامنه در مجلس شورای اسلامی کارن خانلریان، نمایندگان انجمن‌های ارمنی با هر سمت‌وسوی عقیدتی ، پیام تسلیت فرستادند و در بزرگداشت او سخن گفتند. شورایاری محله مجیدیه که او چند دوره عضو آن بود و احمد مسجد جامعی از سوی شورای شهر تهران نیز پیام‌هایی به مناسبت در گذشت او فرستاده بودند که در مراسم خوانده شد. او براستی دشمن نداشت، هرچند در طول فعالیت اجتماعی خود که از نوجوانی شروع شد، توانست کاری کارستان بکند و نقش مهمی در شکستن فضای تک‌صدایی و انحصارطلبانه در جامعه ما بازی کند. او در پیکارش با تنگ‌نظری و عقب‌افتادگی چنان متعادل و ملایم بود که کسی از او نمی‌رنجید. روز یکشنبه همه کسانی که درباره آلبرت سخن گفتند بر سجایای اخلاقی او و بر این که او خود را وقف بهبود جامعه ارامنه ایران کرده بود سخن گفتند، امّا براستی آلبرت کوچاریان که بود و چه کرد؟ فقدان او فرصتی است تا نگاهی به زندگی کوتاه و پربار او و بخصوص به اندیشه‌هایی که راهنمای کار و فعالیتش بودند، بیاندازیم تا مبادا او نیز تنها نامی شود تهی از محتوا که همه کس در مدحش سخن می‌گوید بدون این که معلوم شود او چه می‌اندیشید و چه کرد که شایسته این همه تقدیر است.آلبرت در سال ۱۳۴۶ در محله مجیدیه به دنیا آمد، در مدارس همین محله درس خواند، تا پایان عمرش در همین محله زندگی کرد، از سوی مردم این محله چهار دوره به عنوان نماینده مجمع ارامنه و شورای محله انتخاب شد و در همین محله با زندگی وداع گفت. تاریخ محله را خوب می‌دانست و مردم و مسائل محله را خوب می‌شناخت. بر این باور بود که بیشتر مشکلات ارامنه همان مشکلاتی هستند که مشکلات غیرارامنه محله و برای همین مشارکت در شورای شهر را کاری مفید می‌دانست و فعالانه در جلسات آن شرکت می‌کرد. در انتخابات شورای شهر تهران نیز او و دوستانش تحت نام گروهی از روشنفکران مستقل فهرستی دادند و ارامنه را دعوت به رای دادن به آن کردند. این فهرست شامل کسانی می‌شد که به گمان آن‌ها از صلاحیت کارشناسی بیشتری در امور شهری برخوردار بودند و کسانی که احتمالاً در مسائل مربوط به ارامنه موضع‌گیری مساعدتری داشتند. باور به رویکرد محله‌ای داشت که ارتباطی واقعی بین او و مردم تامین می‌کرد، امّا فاقد تنگ‌نظری محله‌ای بود. این رویکرد محله‌ای به این معنا هم بود که او معتقد بود در جامعه ارامنه اوضاع بیش از اندازه سیاسی شده است و بیشتر مسائل جامعه ارامنه بیش از آن که سیاسی باشند مسائل شهری و شهروندی هستند.

آزاداندیش و طرفدار مساهله و مدارا بود. در سال ۲۰۰۰ در نخستین انتخابات مجمع ارامنه تهران بعد از یک رکود بیش از ده‌ساله، حاضر نشد نامش را در فهرست انجمن‌های طرفدار حزب داشناکسوتیون قرار دهد با این استدلال که در آن صورت باید در قبال کارهایش به حزب جواب بدهد و استقلالش خدشه‌دار می‌شود. پس به عنوان نماینده مستقل در انتخابات مجمع شرکت کرد و رای آورد. در سال‌های بعد کسان دیگری نیز به او پیوستند تا در آخرین انتخابات مجمع، “مستقل”‌ها توانستند شش کرسی از هفت کرسی محله مجیدیه را از آن خود کنند. شعار انتخاباتی آن‌ها که حتماً آلبرت نقش مهمی در تدوین آن داشت چنین بود: مستقل بیاندیشیم، راست سخن بگوییم، عادلانه کار کنیم.

امّا او همفکرانش در مجمع در پی چه بودند؟ در پی شفافیت بیشتر و شکستن فضای انحصارطلبانه‌ای که سال‌ها بر زندگی اجتماعی ارامنه ایران سایه انداخته بود. سال‌های درازی بود اکثریت نمایندگان مجمع از هواداران و اعضای حزب داشناکسوتیون بودند (و هنوز هم هستند) و در تصمیم‌گیری‌های مهم موضوع ابتدا در حزب تصمیم‌گیری می‌شد و نمایندگان در جلسه مجمع بر اساس تصمیم از پیش اتخاذ شده رای می‌دادند. وقتی در مصاحبه‌ای از آلبرت پرسیدیم در چنین شرایطی فعالیت او و دیگرانی که عضو داشناکسوتیون نیستند چه فایده‌ای دارد، او توضیح داد که حزب یادشده در همه مسائل نظر مشخص ندارد و در مسائل دیگری در خود حزب ممکن است دیدگاه‌های گوناگون وجود داشته و در این موارد نمایندگان مستقل می‌توانند نقش مهمی در تصمیم‌گیری‌های بهتر داشته باشند. یکی از تصمیم‌گیری‌های دوره چهاردهم مجمع که آلبرت نقش مهمی در آن داشت، تصمیمِ آزادی شرکت نمایندگان مطبوعات ارمنی در جلسات مجمع بود. او بر این باور بود که حضور مطبوعات در مجمع به احساس مسئولیت بیشتر نمایندگان می‌انجامد و جامعه می‌تواند مستقیم‌تر در جریان مذاکرات مجمع قرار گیرد. دیگر فعالیت او برای تشکیل کمیسیون‌های تخصصیِ مجمع بود تا طرح‌های ارائه شده به مجمع پیش از آن که در دستور کار آن قرار گیرند در این کمیسیون‌ها بررسی شوند.

همین دو مصوبه نشان می‌شد که آلبرت کوچاریان بر بستر چه شرایط عقب‌افتاده‌ای فعالیت می‌کرد. او طرفدار امروزی شدن بود. در شرایطی که مذاکرات پارلمان‌های تقریباً همه کشورهای جهان از رسانه‌ها پخش می‌شود، او و همفکرانش تازه باید تلاش می‌کردند تا خبرنگار بتواند در مجمع نمایندگان جامعه کوچک ارامنه حضور داشته باشد و گزارش تهیه کند. در دانشگاه علم و صنعت درس خوانده و در رشته مهندسی برق فارغ‌التحصیل شده بود. کارشناس مدیریت انرژی بود. آدمی بود علمی، منطقی و طرفدار بررسی کارشناسی امور. و این خصلت‌ها برای جامعه ارامنه‌ای که در آن مصادر امور چه بسیار با تحریک عواطف مخاطبان‌شان و برساختن‌ تابوها، کار خود را پیش می‌برند بسیار مهم بود. با کامپیوتر اخت بود و هرچه را در دنیای مجازی جالب و مفید می‌یافت برای دوستانش که میلینگ لیستی طولانی را تشکیل می‌دادند، ارسال می‌کرد.

امّا وقتی از سردی و منطق سخن می‌گوییم نباید آدمی خشک را در ذهن تصور کنیم. برعکس بامحبت و دوست خوبی بود. این را از دوستان صمیمی‌اش بپرسید. والود در مراسم تدفین‌اش گزینه‌گویی‌ای را نقل کرد که آلبرت چندی پیش برای او اس ام اس زده بود: دوست چون سپیده دم است که چندان نمی‌پاید، امّا می‌دانی که فردا باز هم خواهد آمد، هفته بعد، ماه بعد، سال بعد و تا ابد باز هم خواهد بود. دو ست دیگرش الیپس شعری نوشته بود در وصف صفات متناقضی که در آلبرت بود، در حین شجاعت ملایم بود، در عین ملایمت پی‌گیر، در عین منطقی بودن، پراحساس. در یکی دو سال آخر زندگی‌اش که با درد و مرگ در مبارزه و کشاکش بود، از کار و فعالیت‌های اجتماعی خود باز نایستاد.

با مجله ما هویس نیز دوست بود. اگر از یک شماره مجله‌مان خوشش می‌آمد زنگ می‌زد و می‌گفت و حرف‌هایش مشوقمان بود. اگر هم اشکال و اشتباهی می‌دید باز گوشزد می‌کرد. تعریف‌هایش شارژمان می‌کرد و از انتقاداتش نمی‌رنجیدیم. به ضرورت شکل‌گیری خط سوّمی در آرایش نیروهای سیاسی-اجتماعی جامعه ارامنه اعتقاد داشت که فراتر از رویارویی سنتی داشناک-ضدداشناک باشد. خودش و دوستانش را چنین نیرویی می‌دانست و دوهفته‌نامه هویس را هم همین‌ طور. به یاد دارم در مهمانی یک‌سالگی مجله این را گفت. یک بار هم به من گفت حتی کلمه اوّل لوگوی ارمنی مجله شباهت به عدد ۳ لاتین دارد و این قابلیت را دارد که به همین نیروی سوّم تعبیر شود.

یک سال پیش بود، بعد از یک دوره طولانی تازه از بستر بیماری برخاسته بود و باز سر کار می‌رفت. یک روز قرار گذاشتیم بیاید دفتر مجله. وقتی با عصا از در وارد شد در حالی که کمرش خم شده بود تکان خوردم. دلم به درد آمد. گفت “ببین این پزشک‌ها به چه روزی انداختنم، مثل پیرمرد نود ساله شده‌ام”. امّا وقتی نشست و گرم صحبت شدیم از روحیه خوبش حالم خوب شد. برایم کتاب هدیه آورده بود. گفت هر وقت کتاب خوبی می‌بیند و می‌خرد، چند جلد هم اضافه می‌گیرد برای دوستانی که فکر می‌کند از کتاب خوش‌شان خواهد آمد. بعد هم از روزهایی گفت که در بیمارستان حالش بد بود. می‌گفت در بستر بیماری بودن باعث می‌شود آدم با دید تازه‌ای به دنیا و زندگی نگاه کند. می‌گفت وقتی می‌دیدم اطرافیانم سر چه چیزهای کوچکی با هم مرافعه دارند، تعجب می‌کردم. وقتی زندگی این قدر کوتاه و مرگ این قدر نزدیک است، آدم‌ها چه طور قدر زندگی را نمی‌دانند و وقت خود را با بگومگو سر چیزهای کوچک به هدر می‌دهند. وجهی حکیمانه به شخصیتش اضافه شده بود که تازگی داشت.

حالا که آلبرت از میان ما رفته است نمی‌خواهم بگویم با هرچه کرد و هر چه گفت درست بود یا با آن موافق بودم. می‌خواهم بگویم یک: آدم و دوستی را از دست داده‌ایم که جریان‌آفرین بود. در چارچوب جامعه ارامنه فکر تازه‌ای را مطرح کرد و بر اساس همان فکر سعی کرد منشاء تغییراتی شود و شد. دو: باید این فکر را بشناسیم. اوّل باید بدانیم چه می‌گفت و چه می‌کرد تا بعد بتوانیم درباره نیک و بدش گفت‌وگو کنیم. نویسندگان و هنرمندان این شانس را دارند که با آثارشان در میان ما می‌مانند. فعالان اجتماعی اثرشان کاری است که کرده‌اند و این کار باید تشریح شود و اگر مهم است، معلوم شود اهمیتش در چیست. در راستای شناخت راه او، همه کسانی که در این سال‌ها با او کار کرده‌اند، بخصوص دوستان همفکرش، نقش مهمی به عهده دارند.

3 thoughts on “آلبرت کوچاریان چه می‌گفت و چه کرد

  1. شخصیت و کار های آقای کوچاریان را از هر زاویه ای که نگاه می کردم ، کلمه ی مثبت به ذهنم می رسید. وقتی که در شورای محله مجیدیه بود طرحی را به شهرداری مرکز فرستاد (در مورد زیباسازی شهری) که جوابی را در پی نداشت اما این طرح یک سال بعد در پل های عابر اجرا شد بدون این که نامی از ایشان برده شود ولی آقای کوچاریان می گفت مهم نیست که نامی از من برده شود یا نه مهم این است که این طرح که به زیباسازی شهری کمک می کند ، اجرا شده و به هیچ وجه از اینکه نامی از او برده نشده بود ناراحت نبود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *