نگاهی به کتاب «هویت» نوشته‌ی فرانسیس فوکویاما

تجربه‌ی زیسته چیست؟

«تجربه‌ی زیسته» اصطلاحی است که در بحث‌های محافل روشنفکری ما زیاد به کار می‌رود. خودم چند سال پیش مقاله‌ای نوشتم با این عنوان: «آیافیلمساز مرد می‌تواند فیلم زنانه بسازد؟» پاسخ من در آن نوشته این بود که فیلمساز مرد چون مثل زن نزیسته است نمی‌تواند به خوبی او دنیای زنان را مجسم سازد و آن دنیا را بیان کند. در بحث‌هایی که با دوستان در این باره داشتم اما به این جا رسیدیم که با این استدلال غیرمهاجر، مهاجر را نمی‌تواند درک کند (چون تجربه‌ی زیسته‌ی او را نداشته) و افراد وابسته به گروه‌های اکثریت جامعه حال گروه‌های اقلیت را نمی‌توانند بفهمند و مسیحی مسلمان را نمی‌تواند بفهمد و … در صورت زیاده‌روی در این اندیشه به آن‌جا می‌رسیم که درون هریک از این گروه‌ها هم افراد تجربه‌های زیسته‌ی یگانه‌ی خود را دارند و در نهایت هرکس فقط خودش را می‌تواند بفهمد. یعنی می‌رسیم به اصالت روانشناسی فردی که انواع روان‌درمان‌گرایی بر آن تکیه می‌کنند.

فرانسیس فوکویاما در کتاب جدیدش هویت که چند ترجمه‌ی فارسی از آن در بازار موجود است، معتقد است که  این آن چیزی است که برای رسیدن به یک جامعه‌ی مبتنی بر تفاهم زیان‌آور است.

کتاب هویت نوعی عقب‌نشینی از نظریه‌ی پایان تاریخ به شمار می‌رود که فوکویاما به آن مشهور بود. کتاب پایان تاریخ و واپسین انسان را فوکویاما در سال ۱۹۹۲ منتشر کرده بود، زمانی که به نظر می‌رسید با فروپاشی شوروی و فرو ریختن دیوار برلین، به جهانی یک‌قطبی رسیده‌ایم و لیبرال دموکراسی دیگر بر سراسر جهان مسلط شده است. در دو-سه دهه‌ی گذشته معلوم شد که چنین نیست و آن‌چه فوکویاما به آن نام سیاست‌ورزی هویت را می‌دهد دنیا را با بحران‌هایی نو روبه‌رو کرده است. منظور از سیاست‌ورزی هویت Identity politics همه‌ی جنبش‌هایی هستند که بر هویت گروه‌های خاص و بر کرامت انسانی نادیده‌ گرفته‌ی شده‌ی این‌ گروه‌ها تاکید می‌کنند، از جنبش‌های ملی‌گرا تا جنبش‌های سیاسی دینی تا جنبش‌های هواخواهی از سیاهپوستان، زنان، دگرباشان، … و از آن سو به عنوان واکنشی در برابر این‌ها، جنبش‌های پوپولیستی ضدمهاجر و شوونیسم سفیدپوستی و چهره‌های پوپولیستی راست از نوع ترامپ و اردوغان و پوتین است. وجه مشترک همه‌ی این‌ها تاکید بر تجربه‌ی زیسته‌ی خاص هر گروه و پافشاری در به رسمیت شناخته شدن حقوق مشخص هریک است. فوکویاما از این جنبش‌ها دفاع نمی‌کند؛ او برخی از خواست‌های مشروع آن‌ها را به رسمیت می‌شناسد، اما افراط در این خواسته‌ها را با اهداف نظام‌های لیبرال دموکرات غربی ناهمخوان می‌داند. کتاب هویت سراسر در پی یافتن ریشه‌های اندیشه‌ی کرامت و هویت گروهی است، اما اتفاقاً این ریشه‌ها را در نوعی توجه به تجربه‌های بسیار شخصی و بسیار خاص و منحصربه‌فرد می‌داند. در ریشه‌یابی جنبش‌های هویت‌محور او به رواج روان‌درمان‌گرایی می‌رسد. در فصل دهم از رواج روان‌درمان‌گرایی در جوامع غربی و به تبع آن در سراسر جهان صحبت می‌کند؛ انبوه کتاب‌ها و شیوه‌های مشاوره روانی و غیره که طی آن‌ها خودِ درونی به نحو نامتناسبی اهمیت می‌یابد. گویی سراسر جهان حول این می‌چرخد که فرد فرد آدم‌ها درون خود احساس خوبی داشته باشند. در ص ۱۱۰ کتاب (ترجمه‌ی رحمان قهرمانپور، نشر روزنه) می‌نویسد:

«روان‌درمانگر علاقه‌ای به محتوای درونی ما ندارد و به این پرسش مجرد که جامعه‌ی پیرامون ما عادلانه یا ناعادلانه است جوابی نمی‌دهد. او صرفاً می‌خواهد بیماران احساس خوبی درباره‌ی خودشان داشته باشند … . رشد مدل‌های روان‌درمان‌گرایانه مامای تولد سیاست هویت مدرن در لیبرال دموکراسی‌های پیشرفته بود.» (۱۱۰)

جای دیگر به مفهوم «تجربه‌ی زیسته» در برابر مفهوم «تجربه» اشاره می‌کند؛ ارلبنیس در برابر ارفاهرونگ. ارلبنیس تجربه‌ی عمیقاً فردی است که درک آن برای دیگری غیرممکن است. درک‌ناپذیری تجربه‌ی زیسته‌ی زنان برای مردان و تجربه‌ی زیسته‌ی سیاهپوستان برای سفیدپوستان و برعکس، مانعِ رسیدن این گروه‌ها به ارزش‌های مشترک می‌شود. تاکید جنبش‌های هویت‌محور بر تجربه‌ی زیسته است.

تجربه‌ی زیسته و تاکید روان‌درمان‌گری بر احساس خشنودی درونی آن اندیشه‌ها‌ی فرهنگ‌سازی هستند که در جامعه‌ی ما نیز به شدت رواج دارند. سراسر ادبیات روانشناسی عامه‌پسند که در قالب کتاب‌های متعدد منتشر و در برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی تکثیر می‌شوند، تاکیدی یک‌جانبه بر احساس ارضای شخصی و تجربیات بسیار یگانه و خودویژه‌ی درونی دارند. اگرچه در جنبش‌های اجتماعی هویت‌گرا این تجربه‌ی خودویژه به تجربه‌ی خودیژه‌ی یک گروه تبدیل می‌شود، اما نفس تاکید بر تجربه‌ی درونی و ناممکن بودن (یا دست کم بسیار دشوار بودن) فهم دیگری آن عنصر اندیشه‌گی ریشه‌ای است که زیربنای سیاست‌های هویت‌محور را می‌سازد، چیزی که از دید فوکویاما برای برپا کردن یک نظام مردم‌سالاری زیان‌آور است. در واقع آنچه انسان‌ها را از افراد تک‌افتاده و منزوی و یا گروه‌های در خود و بسته خارج و به جوامع بزرگ و منسجم تبدیل می‌کند، اتفاقاً تلاش برای درک تجربه‌ی زیسته‌ی آدم‌ها و گروه‌های دیگر است.

Be the first to reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *