پاکسازی

وقتی سر نمایش آنتیگونه سوفوکل، همان اوائل نمایش، دو گربه از جایی میان تیرهای فلزی بالای سر بازیگرها روی صحنه پریدند و اجرای نمایش را به هم ریختند، کسی فکر نمی‌کرد این حادثه آغاز بحرانی باشد که تمام شهر را فرا خواهد گرفت. وقتی دو گربه‌ انگار از غیب پریدند درست وسط آنتیگونه و خواهرش، دخترهایی که نقش آنها را بازی می‌کردند دیالوگ‌های‌شان را نیمه‌کاره رها کردند، جیغ کشیدند و سراسیمه از صحنه بیرون دویدند. […]

زندگی نامه مادرم

از هیچ تصویری به قدر تصویر زنی که در حالی که بدنش در تب می‌سوزد، کهنه خیس به دست نشسته و موزاییک‌ها را می‌شوید و در چهره‌ خسته‌اش می‌خوانی از این کار احساس غرور می‌کند نفرت ندارم: تصویر مادرم.  یک آزمایش علمی جدید: شامپانزه‌ای را با بچه‌اش در اتاقی دربسته می‌گذارند و کف اتاق را به تدریج گرم می‌کنند. شامپانزه و بچه‌اش جست و خیز می‌کنند تا پاهایشان هرچه کمتر با کف اتاق در تماس […]

تنهایی

روز ۸ آذر سال ۱۳۷۶ تیم ملی فوتبال ایران در آخرین لحظات با تیم ملی استرالیا مساوی کرد، و به مسابقات جام جهانی راه پیدا کرد. بلافاصله بعد از پیروزی نتیجه مساوی و اعلام ورود تیم ملی ایران به مسابقات جام جهانی، حدود ساعت چهار بعد از ظهر، مردم در خیابان‌های تهران به راه افتادند و با پخش شیرینی و زدن بوق ماشین‌ها به شادمانی پرداختند. شادی مردم ساعت‌ها ادامه یافت و در جاهایی به […]

روز بارانی

درست دم در داروخانه به او برخورد. هفت سال و سه‌چهار ماه می‌شد ندیده بودش. ماشین را روبروی داروخانه، آن طرف خیابان پارک کرد و به دو خودش را زیر باران تند به جلوی داروخانه رساند و درست لحظه‌ای که می‌خواست وارد شود، مهناز بیرون آمد. روسری سبز سیری به سر داشت، چند حلقه از موهایش از زیر روسری بیرون آمده و روی چشم و گونه چپش افتاده بود. موها و ابروهاش قدری خیس بودند؛ […]

آتیلا

آتیلا. سگ شکاری تنومندی که شب‌های دیروقت که از مهمانی و خوشگذرانی برمی‌گشتم، از پشت پنجره خانه قصرمانندی که در مسیرم بود، پارس می‌کرد. و اگر صاحبش که عین شکارچی‌ها چکمه‌های بلند می‌پوشید و کلاه کپی طرح چهارخانه روی سرش می‌گذاشت افسارش را باز کرده بود که آزاد بگردد، راهم را کج می‌کردم و از کوچه بالایی به خانه می رفتم. نامش را از آنجا می‌دانستم که شنیده بودم صاحبش چند بار صدایش کرده بود. […]