چند سال پیش دو فیلم کوتاه از ساختههای آرمان خوانساریان را دیده بودم و بیش از هر چیز دیالوگنویسی درخشان آنها و راه رفتن دختر و پسری جوان در خیابانها در یکی برای خرید قرص برنج (که نام فیلم هم بود) و در دیگری (سبز کلهغازی) خاطرم نیست برای چه، به یادم مانده بود. وقتی نامش را روی پوستر فیلمی به نام جنگل پرتقال دیدم تردیدی نکردم که فیلم را ببینیم قدری با این نگرانی که فیلمکوتاهساز معمولاً وقتی برای اولین بار کار بلند میسازد، خوب درنمیآید؛ ایدهای که برای فیلم کوتاه خوب است، لزوماً برای فیلم بلند خوب نیست.
دسته: سینمای ایران
خواب سفید: زندگی در رؤیا
خواب سفید (۱۳۸۰) ساختهی حمید جبلی حکایت مردی است که فاصلهای عمیق بین دنیای رؤیایی کودکانهاش (دنیای عروسهای آرمانیِ پیچیده در تور و پولک، دنیای درد دل با مادرِ زیر خاک) و دنیای واقعی پیرامونش (زندگی فلاکتبار با پدر و کار پادویی و آدمهای واقعی دور و بر از همه سنخ) وجود دارد؛ مردی که این پیرامون واقعی را نمیبیند و در آن دنیای خیالی سیر میکند و آخر هم این شکاف روانشناختی کارش را […]
یادداشتی بر فیلم «پُل خواب» اکتای براهنی
پل خواب اقتباسی است آزاد از جنایت و مکافات و حتی اگر این موضوع در عنوانبندی پایانی فیلم ذکر نمیشد، آشکار بود؛ اصولاً هر فیلمی که در آن جوانی در گرفتاری مالی پیرزنی را با تبر (یا پتک) بکشد، ناگزیر بیننده را به یاد اثر مشهور داستایوسکی میاندازد و او را به مقایسه فیلم با آن رمان میکشاند. ما هم برای نزدیک شدن به پل خواب همین راه را انتخاب میکنیم و میکوشیم ببینیم شباهتها و تفاوتهای فیلم با جنایت و مکافات چه چیزی را در مورد خود فیلم روشن میکنند.
نگاهی به فیلم «وارونگی» بهنام بهزادی
بهنام بهزادی بعد از تمرکز بر زندگی جوانان در فیلم قبلیاش قاعده تصادف، این بار زندگی یک خانواده گسترده را موضوع فیلم جدیدش قرار داده است. دو خواهر و یک برادر و مادری بیمار اما با روحیه که با نیلوفر، دختر جوان و مجرد خانواده، زندگی میکند. وارونگی داستان بحران این خانواده است و مهمتر از آن، داستان شورش نیلوفر علیه مناسباتی که در آن دیگران برای زندگی او تصمیم میگیرند بدون این که حتی […]
سینمای ایران در دههی هفتاد شمسی
در فیلم زیر درختان زیتون ( عباس کیارستمی، ۱۳۷۳) صحنهای هست که در آن کارگردان فیلمی که در منطقهی سرسبزی در شمال فیلمبرداری میشود (محمدعلی کشاورز) و بازیگر فیلم (فرهاد خردمند) صبح زود در ارتفاعات سرسبزی راه میروند و از هوای دلپذیر دم صبح تعریف میکنند تا به منظرهی خانههای خالی در چشمانداز میرسند. خردمند: اینا مثل اینکه ول کردن اینجا رو همه رفتن، ها؟ کارگردان: آره، تو زلزله بیشترشون مردن، اونام که زنده موندن […]