این که میبینید، بهار نیست خون گرم است و نیشِ سپید.
دسته: ارامنه
کلاغ نوح: آزاد ماتیان
جشن آشتیکنانِ لبها و فوارهها را انتظار میکشم شب آشتیکنانِ آوازهای روحانی و صدای وزش باد را در شاخساران. نسیمی را انتظار میکشم که بر گیسوان مخملی مِه دست نوازش بکشد تا پوستم مور مور و تنم از لذّت گرم شود. من نه حاجتی به نجات دارم، نه نیازی به گریختن از این شهر نفرین شده
روز سوگواری: آزاد ماتیان
روز عزایم. روز تعطیل. کرکرههایم پایین خیابانهایم خلوت. روز عزا هستم. همه پیامبران هم امروز به صلیب کشیده شدهاند و هم امروز
آینههای پریشانگویی: آزاد ماتیان
وقتی فکر میکنم که خورشید میتوانست نه کُرَوی که چهارگوش باشد و درازگوش میتوانست بال داشته باشد و پرواز کند
آل احمد درباره ارامنه
بزرگان ادب فارسی و روشنفکران ایرانی کمتر درباره ارامنه (و مسیحیان) ایران اظهار نظر جدّی کردهاند. از سالهای پیش چند اظهارنظر جستهگریخته درباره ارامنه و آشوریها در مقالههای آل احمد به یادم مانده بود، به سبب صراحت و حتی بیادبانه بودنشان. اخیراً گشتم و پیداشان کردم. یکی در مقالهای بود در نشریه آرش به نام “سلوکی در هرجومرج” نوشته شده در سال ۱۳۴۵ و دیگری مقاله “ستایش خجسته از دریا و نفرینش به آهن” در […]