مسعود کیمیایی: جفت شیشی که تکرار نشد

 این نوشته با عنوان بی‌ربطِ بیهودگی نقد در شماره خرداد ۹۰ مجله ۲۴ چاپ شده است. کسی که این نوشته را از روی عنوانش داوری کند، قاعدتاً باید تصور کند که من نقد را کار بیهوده‌ای می‌دانم، چیزی که هیچ با فکر و روش من جور در نمی‌آید. چرا این عنوان را تغییر داده‌اند؟ احتمالاً نخواسته‌اند عنوان جفت شیش را که عنوان فیلم مستند ما هم هست تبلیغ کنند، که اگر این باشد اوج تنگ‌نظری است. این را هم بگویم که من از پاسخ به فرم پرسش‌های این پرونده عذرخواهی کردم، چون گمانم در هر صورت ــ علی رغم عنوان روی جلد مجله ــ در عمل به معنای بیش از اندازه مهم تلقی کردن کیمیایی است و به اصرار دوستان این یادداشت را نوشتم و نمی‌فهمم با اصرار مطلبی خواستن و بعد عنوانش را تغییر دادن چه معنایی دارد. بگذریم که بعضی‌ها تحمل همین پرسش مطرح کردن را هم نداشته‌اند. به هر حال، این اصل نوشته است:
 در پرسش‌هایی که همکاران مجله ۲۴ درباره کیمیایی آماده کرده بودند، این پرسش هم بود که اگر نمره قیصر صد باشد، نمره فیلم‌های اخیر کیمیایی چند خواهد بود. کمتر فیلمسازی است که بعد از چند دهه فیلمسازی، هنوز هر کارش را با فیلم اولش (یا دومش) مقایسه کنند. من و احمد میراحسان درباره مسعود کیمیایی فیلمی ساختیم که در نهایت جفت شیش نام گرفت. این جفت شیش برگرفته از حرف‌های خود او بود که به زبان و لحن خودش (هنگام نقل خاطره‌ای درباره اسفندیار منفردزاده) اشاره به این حقیقت داشت که جفت شیش آوردن چقدر ترسناک می‌تواند باشد. و حقیقتاً تمام دوران فیلمسازی و هنری کیمیایی تحت‌الشعاع جفت شیشی قرار گرفت که قیصر بود. کوشش برای تکرار قیصر، تلاش برای فرار از قیصر، داوری شدن بر مبنای قیصر.
*
وقتی سفارش ساخت فیلمی درباره کیمیایی را پذیرفتیم، من نگران بودم که چگونه می‌توانیم فیلمی بسازیم که نگاهی سراسر منفی به فیلمساز مطرح سینمای ایران نداشته باشد و در ضمن چیزی خلاف نظرات خودمان درباره فیلم‌های او ــکه ابداً مثبت نبود ــ نگفته باشیم.

در جریان ساخت فیلم و مصاحبه با آدم‌ها مختلف درباره فیلم‌های او معلوم شد این نگرانی بی‌جاست و حرف همه تقریباً یکی است. همه می‌گفتند کیمیایی دو تا فیلم مهم ساخته که همان قیصر و گوزن‌ها باشد و باقی فیلم‌هایش مشکلات جدی دارند. منتها این حرف را با لحن‌های مختلفی می‌گفتند. دوستانش با مهربانی و مخالفانش صریح‌تر و بی‌پرده‌تر. همه می‌گفتند که او در فیلم‌هایش سکانس‌های درخشان دارد، امّا فیلم‌نامه‌هایش همه از ساختار منسجم محرومند. خیلی‌ها می‌گفتند که او رابطه‌اش را دنیای امروز از دست داده است. احساس من این بود که خودش هم اینها را می‌دانست و ته دلش قبول داشت.

*
کیمیایی بیش از هر فیلمساز دیگری در سینمای ما کارگردان – ستاره است. یعنی فیلم‌های او را به اعتبار اینکه فیلم‌های کیمیایی‌اند تماشا می‌کنند و به همین اعتبار فیلم‌های او همیشه فروش تضمین‌شده (هرچند نه چندان بالایی) دارند. ”بریم ببینیم کیمیایی این دفعه چکار کرده است؟“، ”می‌گویند این بهترین فیلم بعد از انقلابشه“ و از این قبیل، انگیزه‌هایی هستند که دوستداران سینمای ایران را به سینماهای می‌کشاند. کیمیایی مرتب فیلم می‌سازد و وسط هر دو فیلم همیشه تو خبر هست، عکس‌های جورواجورش با لباس‌هایی که بهشان فکر شده، همیشه روی جلد و توی صفحات مجلات و روزنامه‌ها هست. عکس‌هاش و خبرهاش مشتری دارند، چون او بازیگر درجه یکی است. هم خوب جلوی دوربین عکاس حاضر می‌شود، هم در مصاحبه‌هایش خوب حرف های جنجال برانگیز می‌زند و به قول معروف تیتر به روزنامه‌نگاران می‌دهد و هم مجموعه حضور و پرسونای اجتماعی کاریسماتیکی از خود ساخته و به خوبی آن را کارگردانی می‌کند. این کار که از سوی او کاملاً آگاهانه صورت می‌گیرد و غیر از علاقه عمومی آدمیزاد به شهرت و از این قبیل دلایل، یک انگیزه اقتصادی قوی دارد. اگر این حضور اجتماعی و مطبوعاتی نیرومند حفظ یا کارگردانی نشود، دیگر کسی به دیدن فیلم‌های او نخواهد رفت و چون کسی به دیدن فیلم‌های او نرود، دیگر کسی سرمایه برای ساخت فیلم در اختیارش نخواهد گذاشت. زمانی ساده‌انگارانه می‌گفتیم چرا کیمیایی فیلمسازی را کنار نمی‌گذارد، غافل از اینکه این شغل اوست، و اگر کنارش بگذارد، هزینه‌های زندگی‌اش را از کجا باید تامین کند؟
*
در روزهایی که فیلم جفت شیش را تصویربرداری می‌کردیم، کیمیایی همه جا می‌گفت که کاش به موقع فیلمسازی را کنار گذاشته بود، وقتی در اوج بود، وقتی دوره‌اش تمام شده بود. در نگاه نخست در این حرف یک فروتنی و واقع‌بینی به چشم می‌خورد، یک جور اعتراف به اینکه بعد از انقلاب، کارش ناموفق بوده است. امّا موضوع پیچیده‌تر از این است. او تلویحاً داشت می‌گفت که بعد از دوره قیصر و گوزن‌ها، شرایط اجتماع طوری شده که فیلمسازهایی مانند او دیگر نمی‌توانستند خوب کار کنند (دیگر جایی برای آنها نبود). دیگر اینکه او تلویحاً می‌گفت غیر از فیلمسازی در زمینه‌های دیگری می‌توانست به فعالیت خلاقه خود ادامه دهد. خیلی علاقه داشت راجع به رمان دوجلدی و کتاب شعرش حرف بزند و او را به عنوان یک نویسنده نیز بشناسند. حقیقتاً برخی از شعرهای او بسیار خوبند. دلیلش شاید این باشد که شعر قالبی کوتاه است، و ضعف کیمیایی در در آوردن انسجام کار بلند، در اینجا عمل نمی‌کند و برعکس توانایی او در ساختن فضاهای حسی است، به کمکش می‌آید. وقتی کیمیایی می‌گوید این دوره دیگر دوره او نیست، منظورش تاکید بر نوعی تقابل با شرایط سیاسی- اجتماعی حاکم است. اپوزیسیون بودن بخشی از پرسونای اجتماعی اوست و او با مهارت می‌تواند در عین حفظ ارتباطاتی که امکان فیلمسازی را در این مملکتی که بیشتر سرمایه‌های فرهنگی‌اش دست حکومت است فراهم می‌کنند، همیشه مخالف‌ بنماید. یکی از چیزهایی که در فیلم جفت شیش درباره‌اش حرف زده است، تصدی مدیریت تلویزیون در اوائل انقلاب است. خودش در زمان تصویربرداری در این باره به تفصیل و با افتخار حرف زده است، امّا در جلسه نمایش فیلم، سخت برآشفته بود که چرا چنین چیزی در فیلم آمده است و تاکید بر اینکه به اصرار انجمن نویسندگان ایران حاضر شده این سمت را بپذیرد.

One thought on “مسعود کیمیایی: جفت شیشی که تکرار نشد

  1. قشنگ کفتید ، یاد دوستی افتادم که تمام اتاقش پر بود از عکس های کیمیایی و وقتی از کیمیایی و کارهای اخیرش در این دو دهه ، انتقاد می کردم ، رگهای گردنش در دفاع از مسعود قرمز میشد ، اما خودش هم می خندید 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *