مرز مبهم بین “ما” و “آنها”
روز ۲۶ فروردین، دو انفجار مهیب در مسیر مسابقه دو ماراتن بوستون به مرگ سه شهروند و زخمی شدن بیش از دویست نفر انجامید. شهر بوستون مرکز ایالت ماساچوست آمریکاست و به دانشگاهها و موسسات آموزش عالی خود مانند ماساچوست اینستیتوت آو تکنولوجی MIT و هاروارد و جوّ تساهل قومی و مذهبیاش مشهور است. به زودی معلوم شد که انفجار کارِ دو برادرِ ۱۹ و ۲۶ ساله مسلمانِ چِچِن به نامهای تِمِرلان (تیمور لنگ) و جوهر تسِرنایِف بوده است. برادر بزرگتر در جریان درگیری با پلیس کشته شد و به دنبال آن در شهر بوستون و اطراف آن جکومت نظامی اعلام شد. ادامه ماجرا و پرسشهای مهمی که برانگیخت، به نوشته ریچارد کرنی، مدرس فلسفه در کالج بوستون، چنین است:
” … شهر تعطیل شد. به قول یکی از همسایهها حتی پرندهها در خانههایشان ماندند. در خیابانها نه جنبندهای بود نه صدایی ــ جز البته صدای آژیرها در پسزمینه.
باقی روز تشکیل شده بود از درام تلویزیونی بزرگی که در آن شهروندان بوستون خودشان را به عنوان شخصیتهای سناریویی که جلوی چشمشان اتفاق میافتاد تماشا میکردند. یک جنگ تلویزیونی تمامعیار، با این تفاوت که مخاطرات آن واقعی بودند.اعلان حکومت نظامی در یکی از شهر بزرگ آمریکا. “هر کجا هستی بمان” و حالت وضعیت فوقالعاده. پلیسها و گروههای عملیات ویژه از دیوارها و حصارها بالا میرفتند و وارد خانههای مردم میشدند. اهالی خانهها جرات نداشتند به خانه آن طرف خیابان بروند. ترس، بله، امّا بیش از آن، اضطراب. انفجارها کار کی بود؟ مظنونها چه کسانی بودند؟ چه کسی دوست و چه کسی دشمن بود؟ مسأله امنیتی در عین حال یک پرسش هویتی بود.
…
در یک مصاحبه رادیویی با جوانی صحبت کردند که با یکی از مظنونها همکلاس بود. او همکلاسیاش را یک دوست خوب توصیف کرد که مثل همه بچهها در مهمانیها شرکت میکرد، اساماس میزد و با موبایلش گپ میزد. به سادگی یکی از “ما” بود ــ امّا دیگر نمیتوانست باشد. جنایتی که اتفاق افتاده او را به یکی از “آنها” تبدیل کرده بود.
…
خانواده آمریکایی در خطر بود. امّا خانواده آمریکایی کدام بود؟ رسانههای گیج شده بودند. اوراق هویت قاتلها چی بود؟ گذرنامه داشتند؟ گرین کارت؟ آیا بمبگذارها اجازه اقامت دائمی داشتند؟ مهاجر بودند؟ شهروند؟ بازدیدکننده یا پناهنده؟ یا دانشجویان خارجی که از امکانات یکی از سی دانشگاه بوستون استفاده میکردند، مانند دانشجوی چینیای که به دست آنها کشته شد؟
اصلاً تفاوت بین “آنها” و “ما” چه بود؟ رنگ پوست؟ نژاد؟ سیاست یا ایدئولوژی؟ اگر این آخری بود، آن وقت دقیقاً چه آرمانی محرک آنها بود؟ مقاومت چِچنیا؟ میلیشیای دست راستی؟ القاعده؟ … “
علاوه بر پرسش هویت، واقعه بوستون از نظر پوشش تلویزیونی مستقیم آن قابل توجه بود و نقش پررنگ وسائل ارتباط جمعی را در تبدیل هر رویداد و فاجعهای به یک نمایش رسانهای نشان میدهد. آنچه بر پرده تلویزیونها به نمایش درآمد شباهت بسیار به تصویرهای بازیهای ویدئویی داشت. از منظری دیگر نقش دوربینهای تلویزیونی مستقر در معابر عمومی را نشان میدهد. برادرها بر اساس تصویری که یکی از این دوربینها از آنها گرفته بود شناسایی شدند. از این منظر اینها میتوانند به حفظ امنیت کمک کنند. امّا این میزان از تحت مراقبت بودن نیز ترسناک است.
مقالهای که در بالا قسمتهایی از آن را نقل کردم در روزنامه ایرلندی آیریش تایمز چاپ شده و نویسندهاش ایرلندی-آمریکایی است. ایرلندیها یکی از گروههای قومی مهم بوستوناند. آمیختگی قومی، گسترش رسانهها و سهولت ارتباطات آن بسترهایی هستند که واقعهای مانند انفجار بوستون بر زمینه آنها اتفاق میافتد. واکنشی که نیروهای نظامی آمریکا نشان دادند در نگاه نخست با اتفاقی که افتاد نامتناسب به نظر میرسد. فراریان دو جوان بودند و صدها پلیس با زرهپوش و هلیکوپتر و تجهیزات مدرن دیگر در پی آنها. وقتی جوهر تسرنایف ۱۹ ساله را در حالی که از او خون زیادی رفته بود در قایقی در گوشه حیاط یکی از اهالی بوستون یافتند، این عدم تناسب نیروهای دو سو برجستهتر شد. امّا شاید این واکنش نامتناسب، از وحشت و اضطرابی عمیقتر خبر میدهد، چرا که هر آن یکی از “ما” میتواند به “دیگری” تبدیل شود. و شاید نمایش بزرگی که حکومت برای شهروندان ترتیب داده بود شیوهای بود برای اطمینان دادن به شهروند عادی که دولتشان بر اوضاع مسلط است.
Be the first to reply