تردیدی نیست که رضا سپیدبخت شخصیت اصلی خانهای روی آب است. سپیدبخت آدم بسیار بدی است. مجموعهای است شرور: زنباره است، بیمارانش را میچاپد (هشتصد هزار تومان برای یک عمل جراحی)، بیوفاست (معشوقههایش را رها میکند)، از تعهد متنفر است، با وجود اینکه خانه بزرگ قصرمانندی دارد پدرش را در خانه سالمندان گذاشته است، برای پسرش پدری نکرده است (سالها به دیدن پسرش در خارج از کشور نرفته است). امّا چگونه است که با این همه شخصیت سمپاتیکی است؟ چرا بیننده با او احساس همدلی میکند؟
این پرسش در واقع پرسشی است درباره شخصیتپردازی ضدقهرمان. بهمن فرمانآرا، برای اینکه رضا با مجموعه این خصال همچنان سمپاتیک باقی بماند، دانسته یا نادانسته، شگردهای گوناگونی به کار برده است. آنها به برمیشمارم:
• رضا خوشصحبت و صریح است. خوش آمدن یا نیامدن ما از آدمها تنها به اعمال کلان آنها برنمیگردد، بلکه خصلتهای کوچک نیز در کشش ما به سوی آدمها نقش بسیار مهم (و گاهی حتی مهمتر از رفتارهای کلان آنها) دارند. برخی از آدمها با وجود اینکه مجموعهای از خصال نیکو هستند، ملالآورند و برخی دیگر برعکس، با وجود خصلتهای منفی برجسته، به خاطر برخی خصوصیات ریز، دوستداشتنیاند. رضا از این دسته دوّم است. او حاضرجواب و خوشصحبت است. به دو نمونه اشاره میکنم: وقتی مأمور حراست فرودگاه به او میگوید که پسرش مواد مخدر به همراه داشته است، جواب او این است که کدام خری از اروپا هرویین به ایران میآرود، “زیره به کرمان آورده؟” یا وقتی مادر و دختری از بیماران بعد از ورود به مطب او به جرّ و بحث با هم میپردازند، دکتر میپرسد: “شما با من هم کاری داشتید؟”
• دکتر سپیدبخت آدمی منطقی است. به برخورد او به خانم محمدی توجه کنید. تردیدی نیست که حق با اوست: هیچ بینندهای حق را به مردی نمیدهد که با وجود اینکه امکان دارد زنش سر زا برود، از حامله شدن همسرش خدا را شکر میکند. کار رضا در بیرون کردن خانم محمدی و شوهرش که به مرگ خانم محمدی میانجامد اشتباه است، امّا باید توجه کنیم که این اشتباه در یک حالت خشم موجه صورت میگیرد. حتی در یک کنش کوچک مانند بیرون کردن این زن و شوهر از مطب نیز، وجوه مثبت و منفی شخصیت دکتر سپیدبخت چنین در هم تنیده شدهاند. برخورد او به دختری که برای عمل جراحی ترمیم به او مراجعه کرده است نیز به همین اندازه منطقی است. او در پاسخ اعتراض دخترک به گرانی دستمزد جراحی میگوید: “بکشید روی مهریه، بالاخره داماد باید تاوان خریتش را بدهد.” در هر دو مورد دکتر در واقع به رفتارهای سنتی رایج در اجتماع میتازد و در این انتقاد از همدلی تماشاگر تحصیلکرده طبقه متوسط برخوردار است.
• رضا نگاه فلسفی بدبینانه و یأسآلودی به زندگی دارد که چندان هم نامعقول نمینماید. او معتقد است آدمها ذاتاً بدند و این ربطی به فقر و غنای آنها ندارد. وقتی میخواهد به محلهای فقیرنشین برود، در پاسخ هشدار منشیاش میگوید، محله پایین شهر و بالای شهر تنها در ظاهر با هم فرق دارند، در باطن همه مثل هماند. او اعتقادی به اصلاح اوضاع ندارد و از همین جا به نوعی تسلیم و بیتفاوتی رسیده است.
• این گونه تن دادن به واقعیت، به خصلت مثبت دیگری در او میدان داده که همانا انصاف است، دست کم در مقیاس کارهای روزمره. او بدیهای خود را میپذیرد. ملایمالطبع است و سر هر چیزی دعوا راه نمیاندازد. برای نمونه توجه کنید به برخورد او با شلوغکاری زن بدکاره در خانهاش که او برای ختم غائله همه خواستههای زن را میپذیرد. برای برخی از گناهانش به سادهگی میگوید “نشد دیگر” (در مورد نرفتن به خارج برای دیدن فرزندش) و برای برخی دیگر از خود دفاع میکند، برای نمونه به ژاله میگوید برای نجات جان خود او ناچار شده عمل جراحیای بکند که به بهای نازا شدنش تمام شده است.
• خصال بد رضا نتیجه محیطی هستند که او در آن بزرگ شده است. پدر خودش زنباره بوده و مادرش را رنج میداده است. برادرهایش از خود رضا هم بدترند، چون به خارج از کشور رفتهاند و هیچ احساس مسئولیت و عاطفهای در قبال پدرشان نشان نمیدهند. رضا در مقایسه با پدر و برادرهایش حتی آدم بهتری است. خصلتهای منفی رضا با رجوع به گذشته او و مقایسه با خصلتهای مشابه آدمهای پیرامون، توجیه میشوند.
• با وجود همه بدیهای رضا، هسته سالمی در او هست؛ نوعی معصومیت و حالت کودکانه. توجه کنید او چقدر گریه میکند. حرف زدنش با پدرش نیز مانند بچههایی است که میکوشند خود را تبرئه کنند. او حتی وجدان دارد؛ از برخوردش با خانم محمدی پشیمان میشود و برای پیدا کردنش به محلهشان میرود.
• بیننده معمولاً با شخصیتی که در خطر است احساس همدلی میکند. و اینجا رضاست که تحت تعقیب و احتمالاً جانش در خطر است. این موضوع، با توجه به همراهی بیننده با او (در طول قصه اطلاعات مخاطب به اطلاعات رضا محدود است و تنها در یک مورد ــ رابطه ژاله با کسانی که در تعقیب او هستند ــ اطلاعاتی بیش از رضا داریم)، همدلی او را برمیانگیزد.
مجموعه این عوامل، به شیوهای سنجیده، به شخصیتی که اگر بر اساس رفتارهای کلانش داوری شود کمابیش دیوی است، حالتی موجه ومظلوم میبخشند. برای این کار از خصلتهای دلنشین (حاضرجوابی، انصاف، طبع ملایم)، توجیه رفتار و اعمال بد با رجوع به گذشته، تکیه بر دیدگاههای منطقی قهرمان، همراه کردن بیننده با او و قرار دادن او در موقعیت خطرناک، بهرهبرداری شده است. رضا از نمونههای نادر شخصیتهای سینمای ماست که در او خیر و شر در هم تنیده شدهاند؛ او در عین شرارت، جذاب است. به همین سبب هم دقت نظر در شخصیتپردازی او میتواند بخصوص برای فیلمنامهنویس تازهکار بسیار آموزنده باشد.
مرسی
عالی عالی
زمان پست این مطلب من ۱۳ ساله بودم. فقط یکی از دوستام کامپیوتر داشت کاربردش هم در حد بازی و چت یاهو و دیدن و شنیدن موزیک بود. خوبه که شما دسترسی داشتید و مطالبتون رو از خیلی قبل اینجا درج کردید.